معایب سندرم شناختی- توجهی کدامند؟ این سندرم پیامدهای متعددی دارد که به اختلال روان شناختی منجر می شود. پیامدهای منفی مرتبط با خود تنظیمی برای مثال، تمرکز توجه بر تهدید، باورهای فرد دربارهی وجود خطر را تقویت می کند و تجربه‌های اجتنابی مانند اضطراب فرد را از کشف واقعیت بی خطر بودن ماهیت هیجان باز می دارد. برای مثال، نگرانی می تواند باعث تداوم فعال سازی شبکه‌ی اضطرابی شده و توجه را از پردازش تصاویر مزاحم منحرف ساخته و در نتیجه پردازش هیجانی را بازداری نماید. همچنین ممکن است روابط مستقیمی بین دانش فرا سیستمی و پردازش سطح پایین وجود داشته باشد که در آن انواع معینی از پردازش خودکار می تواند موجب فعال سازی بازیابی دانش یا برنامه هایی برای هدایت پردازش بعدی شود .
 
اکنون اجازه دهید اثرات زیانبار نسبت داده شده به سندرم شناختی- توجهی را در مدل، به طور دقیق بررسی کنیم. نگرانی و نشخوار فکری همواره سوگیرانه هستند و توجه فرد را بر اطلاعات منفی متمرکز می سازند. این وضعیت به ادراک تحریف آمیز از خود و جهان منتهی می شود. برای مثال هرچند نگرانی بر خطر احتمالی در آینده متمرکز است، اما رابطهی اندکی با احتمال واقعی وقوع رویدادهای خطرناک دارد.
 
نشخوار فکری به دنبال یافتن پاسخ به سؤالاتی است که اغلب پاسخ واحد یا مشخصی ندارند، مانند «چرا من؟» بنابراین نشخوار فکری به تداوم ابهام و ناهمخوانی بین آنچه فرد میداند و آن چه میخواهد بداند، منجر می شود. به علاوه، نگرانی و نشخوار فکری موجب فعال سازی و تداوم احساس تهدید شده و به این ترتیب اضطراب و افسردگی را برای مدت طولانی تداوم می بخشند. این فرایندها منابع توجهی با ارزش را مصرف کرده و تصمیم گیری و تفکر روشن و کنترل شده در موقعیتهای پرفشار را مختل می سازند. درگیر شدن مکرر در فرایند نگرانی و نشخوار فکری، نیرومندی این قبیل پاسخ های عادتی را افزایش میدهد، در نتیجه، آگاهی فرد از این فعالیت ها کاهش یافته و به آنها اجازه میدهد تا بدون هرگونه ارزیابی ادامه یابند. نیرومندی عادت و فقدان آگاهی به احساس از دست دادن کنترل بر این فرایندهای ذهنی منجر می شود. سایر رفتارهای مقابله ای مانند اجتناب avoidance و استفاده از مواد برای تنظیم هیجان و شناخت نیز مشکل ساز هستند، زیرا فرد را از فرصت کشف این واقعیت که می تواند با موقعیت مقابله کند و هیجان چیز خطرناکی نیست، باز می دارند.هم چنین نگرانی و نشخوار فکری می توانند در سایر فرایندهای خود تنظیمی شناختی نیز تداخل نمایند. برای مثال، نگرانی بیشتر کلامی است، از این رو می تواند در پردازش تصاویر ذهنی که برای پردازش هیجانی رویداد آسیب زا ضروری است، تداخل نماید. همین طور، نشخوار فکری درباره ی گذشته، مانند فکر کردن به شکست ها و اشتباهات، دسترسی به این مطالب هنگام قضاوت درباره ی آینده را افزایش میدهد.
 
مؤلفه‌ی «پایش تهدید» سندرم شناختی- توجهی، باعث تمرکز توجه بر منابع بالقوهی تهدید میشود. این حالت به چند دلیل مشکل ساز است: (یک) احساس خطر ذهنی را افزایش میدهد و از این طریق فعال شدگی هیجانی را افزایش داده یا تداوم می بخشد، (دو) موجب تقویت برنامه ای برای هدایت سیستم شناختی می شود که فرد را به کشف کنندهی ماهر و حساس تهدید مبدل می سازد، (سه) در مواردی مانند اختلال استرس پس از آسیب یا ضربهی روانی که لازم است سیستم شناختی به وضعیت عادی عاری از تهدید برگردد، راهبرد مذکور مانع این فرایند میشود و (چهار) پایش تهدید می تواند موجب سوگیری شبکه های پردازش ترس که مسئول تولید افکار مزاحم مربوط به محرکها در هشیاری هستند، شود. بنابراین، پایش تهدید می تواند موجب افزایش تجربه‌های ذهنی مزاحم شود.
 
راهبردهای کنترل فکر نظیر سرکوب فکر یا تفکر به شیوه های خاص نیز مشکل ساز هستند، زیرا مانع پردازش هیجانی عادی مانند خوگیری از طریق رویارویی مکرر با افکار می شوند. سرکوب فکر مشکل ساز است، زیرا در بازداری همیشگی و پایدار افکار مزاحم مؤثر نیست و شکست در این کار ممکن است به عنوان از دست دادن کنترل تفسیر شود. در هر حال، موجب تداوم پردازش تهدید می شود. برخی راهبردهای خود تنظیمی به خاطر تکیه بر فرایندهای ناهمخوان dissonant  اثر معکوس دارند. برای مثال، بیماری ممکن است از طریق فکر کردن مداوم به این که چه قدر احساس بدی دارد و چرا چنین احساسی دارد، سعی نماید خود را از حالت افسردگی رها سازد. این نوع فکر کردن مداوم باعث تشدید و طولانی شدن افسردگی می شود، زیرا فرد را در دام انبوهی از اطلاعات منفی مربوط به خود گرفتار می سازد. هم چنین افرادی که از نگرانی مزمن رنج می برند، به گونهی مؤثری تلاش می کنند تا حالت احساسی خاصی را در خود ایجاد نمایند که به آنها کمک می کند تا در آینده با مسایل مقابله کنند.
 
سایر رفتارهای مقابله ای مانند اجتناب avoidance و استفاده از مواد برای تنظیم هیجان و شناخت نیز مشکل ساز هستند، زیرا فرد را از فرصت کشف این واقعیت که می تواند با موقعیت مقابله کند و هیجان چیز خطرناکی نیست، باز می دارند. با توجه به این که برخی رفتارهای اجتنابی فرد را از واقعیت آزمایی افکار و باورهای منفی خود باز می دارند، لذا احساس خطر معطوف به آینده ادامه پیدا می کند. برای مثال فرد ممکن است عدم وقوع رخداد فاجعه باری مانند «فروپاشی روانی   mental breakdown  » را به جای این واقعیت که باور او درباره ی این که استرس موجب فروپاشی روانی می شود، نادرست است، به اجتناب از استرس نسبت دهد.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390