محققی به نام فین Finn با استفاده از اطلاعات سال ۱۹۷۰ میلادی که از طریق «انجمن بین المللی پیشرفت تحصیلی» IEA دریافت کرده بود، به این نتیجه رسید که در مدارس مختلط در کشور انگلستان، دختران در علوم و واژه آموزی در مقایسه با همتایان مذکر خود افت داشتند؛ در حالی که در مدارس غیر مختلط در خواندن و علوم ممتاز بودند. نتایج یافته‌های علمی خاص مربوط به پیشرفت تحصیلی، الهامات آموزشی، جایگاه نظارت، قالب های رفتاری جنسی یا نگرش ها و رفتارهای مرتبط با تحقیقات علمی دال بر این است که مدارس غیرمختلط، به خصوص برای دانش آموزان دختر، دارای امتیازات خاصی است.
 
همچنین در مقایسه ای که یکی از محققان، به نام ریوردن (۱۹۸۵، Riordan) بین دانش آموزان سفید پوست در مدارس مختلط و مدارس غیرمختلط کاتولیک انجام داده، نتایج مثبتی برای موفقیت در مدارس غیر مختلط، به ویژه برای دختران، به دست آمده است.
 
در تحقیقات دیگر روشن شده است که دختران دبیرستانی مدارس غیرمختلط در مقایسه با همتایان خود در مدارس مختلط به طوری چشمگیر علاقه وافری به ورود در نهضت طرفداری از حقوق زنان داشتند. نگرانی دختران مدارس مختلط در میان تمام دختران دبیرستانهای یهودی نیویورک در مقایسه با کمترین موفقیت از دخترانی که به مدارس ابتدایی غیر مختلط می رفتند بیشتر بود. میزان مشارکت و هدایت رفتار نوجوانان دختر در موقعیت بازی در آزمایشگاه زمانی افزایش یافت که تجربه بازی در یک موقعیت غیرمختلط پیش از آن صورت گرفته بود.
 
مطلب دیگری که در این گونه تحقیقات به آن توجه شده این است که یکی از موضوعات مهم مورد علاقه سیاست گذاران در کشورهای در حال توسعه آموزش زنان می باشد؛ چراکه مشارکت آنها در رشد اقتصاد ملی، مستقیما در بهره وری و به طور غیر مستقیم در کاهش زاد و ولد، افزایش و رشد بهداشت و تغذیه کودکان و افزایش استقبال کودکان از مدرسه بسیار مؤثر است. با وجود این، با توجه به عوامل گوناگون در بیشتر کشورهای در حال توسعه، مشارکت زنان در تعلیم و تربیت کمتر از مردان است. وضعیت کشورهای غیرصنعتی در شرق افریقا و جنوب آسیا و جنوب اروپا بحرانی تر است. افزون بر این، در کشورهای دارای کمترین درآمد، میزان تحصیل زنان در فاصله دوره ابتدایی تا متوسطه به شدت کاهش می یابد. تبیین این کاهش مبتنی بر نقشی است که عواملی مانند بلوغ، ازدواج و ازدواج زودرس زنان در تصمیم گیری خانواده ها بر منع دخترانشان از رفتن به مدرسه (عمدتا مدارس مختلط) ایفا می کند. بنابراین، آموزش متوسطه غیر مختلط نه فقط رسیدن به موفقیت را برای زنان آسان می کند، بلکه چون امنیت فیزیکی نوجوانان حایز اهمیت است، می تواند زنان را به مشارکت بیشتر در آموزش تشویق کند.
 
نکته دیگری که محققان به آن توجه کرده اند این است که در بررسی عوامل مؤثر در تحصیل، یکی از عوامل مهم را در جذب دختران به تحصیل و ادامه آن، وجود مدارس صرفا دخترانه، دانسته اند. آنان همین مسئله را در باب امنیت روانی و فیزیکی دانش آموزان، به خصوص دانش آموزان دختر، عنوان کرده اند. این گروه مدارس مختلط را جای امنی برای فرزندان دختر و پسر نمی دانند.
 
این تحقیقات نواقصی دارد و تنها در چند کشور غربی انجام شده، ولی در عین حال، نکات برجسته و قابل توجه درباره آثار مثبت آموزش غیر مختلط و جدایی دانش آموزان دختر و پسر در مراکز آموزشی ارائه داده در مقابل، بیان کننده بسیاری از نتایج سوء آموزش مختلط، به خصوص برای دختران جوان، است.
 
این یافته‌ها با آنچه حامیان تعلیم و تربیت مختلط درباره طرفداری از حقوق زنان اظهار می دارند، کاملا متفاوت است. جالب آنکه این تحقیقات در سطوح عالی آموزش و در سطح دانشگاه ها و دانشکده ها چنین نتایجی را نشان میدهد. طبیعی است که در سطوح پایین تر و متوسطه نیز به دلیل حساسیت های موجود در آن سنین، این یافته‌ها بیشتر و عمیق تر خودنمایی خواهد کرد. نادیده گرفتن نتایج این گونه تحقیقات و یافته‌های علمی در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های آموزشی، به خصوص در زمینه اختلاط یا عدم اختلاط جنس ها در مدارس و کیفیت برنامه های درسی در سطوح گوناگون، ظلم بزرگی در حق دانش آموزان جوان دختر و پسر است. این یافته‌های علمی تنها نمونه کوچکی از انبوه مطالبی است که در زمینه تعلیم و تربیت مختلط و غیر مختلط در خور بررسی است.
 
یکی دیگر از دلیل‌هایی که موافقان نظام آموزشی مختلط به آن تمسک می جویند آن است که اصولا جو اخلاقی در این گونه مدارس و مؤسسات آموزشی بهتر است و در آنها هیچ مشکل یا گرایش جنسی به جنس مخالف وجود ندارد؛ ولی در مؤسسات آموزشی غیرمختلط این مشکلات و گرایش ها مشاهده می شود. این همان اصلی است که طرفداران این نظریه آن را در تمام مواردی که سخن از قوانین محدود کننده انسان، اعم از قوانین مذهبی و غیر مذهبی به میان می آید، طرح کردهاند. آنان بر اساس اصل «الانسان حریص على ما منع» معتقدند که برای از بین بردن مشکلات و حساسیت های جنسی، باید از این بعد در جامعه هیچ محدودیتی نباشد؛ زیرا ایجاد حریم در میان مرد و زن بر اشتیاقها و التهاب ها می افزاید و حرص و ولع درباره رفتار جنسی را در هر دو جنس می افزاید.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص464-462، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸