آیا دلیل‌های اقتصادی می تواند توجیهی برای نادیده گرفتن آن همه تفاوت‌ها و تمایزهای موجود در دو جنس و عواقب سوء تعلیم و تربیت مختلط - مانند ضررهای روحی و روانی و حتی جسمی که دختران و پسران جوان گرفتار آن می شوند - باشد؟ اگر چنین است - که هست - پس اصولا تأسیس و راه اندازی چنین مراکز آموزشی مختلطی نقض غرض است. تمام جهان متمدن و غیرمتمدن شاهد شکست متصدیان تعلیم و تربیت در تربیت هرچه بهتر انسان است و این معلول همین موضوع است که مسائل اقتصادی محور تمام برنامه ریزی‌ها و ارزش گذاری‌ها واقع شده است.
 
آیا تاکنون تحقیق گسترده‌ای در این زمینه صورت گرفته است که نشان دهد حقیقتة اختلاط دختران و پسران جوان در مدارس از نظر اقتصادی چه مضرات و منافعی داشته و آیا واقعا از نظر اقتصادی به صرفه است یا اینکه نتیجه گیری های مذکور صرفا مبتنی بر برخی داده های نادرست و نگاه سطحی به مسائلی از قبیل تقلیل هزینه های جاری آموزش و پرورش و استهلاک کمتر ابراز آلات آموزشی و استخدام کمتر کادر آموزشی و اداری و مانند آن است؟ آیا اگر محققان زبردست بدون پیش داوری ها و اثرپذیری از بعضی اندیشه ها، با ملاحظه تمام جوانب و با در نظر گرفتن نتایج و آثار سوء آن، به تحقیقات گسترده بپردازند، باز هم چنین نتیجه ای به دست می آید؟ به یقین، چنین نخواهد بود.
 
تأثیرات عمیق و جبران ناپذیر شکست افراد در تحصیل و افت تحصیلی و رها کردن آن بر اقتصاد - که در این نوع مدارس بسیار به چشم میخورد - همچنین تأثیرات سوء خودداری خانواده‌ها در فرستادن فرزندانشان به این نوع مدارس بر اقتصاد بسیار درخور توجه و بررسی است که متأسفانه به سادگی از آن می گذرند. افزون بر این، مفاسد اخلاقی، که در این گونه مدارس بسیار است، خود آثار زیانباری بر اقتصاد دارد که متأسفانه محققان در این زمینه ها کمتر به مطالعه و پژوهش پرداخته اند. آیا فقط با توجیهات اقتصادی و تنها با ملاحظه جوانب اقتصادی می توان بر زنان و دختران جوان منت گذاشت که با طفیلی قرار دادن آنها در کنار مردان، حتی در امر آموزش عدالت و برابری حقوق رعایت شده است؟ چرا نباید زنان و دختران جوان خودشان به طور مستقل در مؤسسات و مراکز آموزشی به تحصیل بپردازند و اگر قرار است صرفه جویی اقتصادی شود، این صرفه جویی‌ها به طور مساوی درباره مردان و زنان مراعات شود و فقط زنان قربانی آن نباشند؟ بنابراین، دلیل های اقتصادی نمی تواند توجیه گر وجود مدارس مختلط باشد.
 
 استقبال نکردن از آموزش مختلط: شاید اولین بنیان گذاران نظام آموزشی مختلط از عصر نوزایی و نیز طرفداران آن در قرون بعدی، در این اندیشه غیرواقعی بودند که با ابداع این نظریه و رساندن آن به گوش جهانیان، تمام جوامع و فرهنگ ها از غرب تا شرق عالم بیدرنگ به سوی آن شتافته، از آن استقبال خواهند کرد. اما غافل از آنکه از ابتدای خلقت انسان تاکنون هر برنامه و نقشه ای که انسان برخلاف میل فطری و ذاتی اش تهیه کرده، اگر چند صباحی هم دوام داشته، سرانجام شکست خورده است. طرح تعلیم و تربیت مختلط نیز از این قاعده مستثنا نیست.
 
از آنجا که این نظریه با ابتدایی ترین مسائل مربوط به تربیت انسان - یعنی لزوم رعایت تفاوت‌ها و تمایزهای دو جنس و نیز اهداف تربیتی این دو جنس - به مخالفت برخاسته، از همان ابتدا استقبال خوبی از آن نشده و حتی در همان مناطقی که این نظریه مطرح شده با احتیاط با آن برخورد گردیده و در عمل با آن مقابله شده است. این در حالی است که سرعت پذیرش شیوه جدید تعلیم و تربیت در مقابل شیوه های کهن تر و مکتب خانه ها توسط کشورهای جهان و حتی کشورهای اسلامی چشمگیر بوده؛ چراکه با قطع نظر از اشکالات فراوانی که این شیوه جدید داشت، در هر حال به نظر می رسیده شیوه مطلوب و پسندیده ای است و از این رو، جوامع و فرهنگ های مختلف سراسر جهان به سرعت به استقبال آن رفته و آن را به صورت های گوناگون در کشورهای خود محقق کرده اند. اما همین جوامع و ملل در پذیرش تعلیم و تربیت مختلط کاملا به عکس عمل کرده اند.
 
 بیشتر کشورهای جهان سوم و تقریبا تمام کشورهای اسلامی با این شیوه از آموزش مخالفت کرده و تمام مدارس، از ابتدایی تا متوسطه و پیش از دانشگاه به صورت غیرمختلط اداره می شود. در بسیاری از کشورهای مسلمان، مانند عربستان، حتی در سطح دانشگاهها نیز زنان جدا از مردان تحصیل می کنند.
 
تا پیش از قرن بیستم و دهه ۱۹۰۰، تمام مدارس انگلستان نیز به صورت غیرمختلط اداره می شد. تنها از این زمان به بعد بود که این کشور شروع کرد به اجرای برنامه‌های آموزشی مختلط، آن هم فقط در برخی مدارس که البته این کار عمدتا به علل اقتصادی بوده است. تا دهه ۱۹۵۰، تعلیم و تربیت مختلط در انگلستان بسیار محدود بود و به طور استثنایی در بعضی آموزشگاه ها اجرا می شد. به نظر برخی محققان، در انگلستان مدارس دولتی از ۱۱ سالگی تا سطح آموزشکده مجزا اداره می شود و مدارس آزاد نیز تقریبا به طور کامل در این سنین به صورت غیر مختلط اداره می شود؛ مگر در موارد بسیار نادر. همچنین بیشتر مدارس غیر مختلط کمکها و یارانه های دولتی را جذب می کنند.
 
در فرانسه نیز بسیاری از مدارس و آموزشکده ها غیرمختلط است و اداره مدارس متوسطه به صورت غیر مختلط مرسوم و معمول است. حتی در خود امریکا هم در ایالات این کشور، بسیاری از آموزشگاههای آزاد و غیردولتی، حتی در سطح آموزش عالی و دانشگاه ها و نیز مدارس تحت نظارت کلیساها و آموزشکده ها و مدارس متوسطه کاتولیک به صورت غیر مختلط و مجزای پسرانه با دخترانه اداره می شود.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص460-456، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸