خوش به حال خورشید که از نگاه تو گرما و روشنی‌‌‌ می‌گیرد و ابرها با آن دل‌‌‌‌های سپیدشان که آن بالا به تو نزدیک‌ترند!

خوش به حال خاک که قلبش به مهر تو‌‌‌ می‌تپد و نبضش به عشق تو‌‌‌ می‌زند!

خوش به حال رودها که به جست‌وجوی تو راهی دریا‌‌‌‌ها و اقیانوس‌‌‌‌ها‌‌‌ می‌شوند و خوش به حال کوه‌‌‌‌ها که محکم و استوار به دستان پُرقدرت تو تکیه زده‌اند!

خوش به حال پرنده‌‌‌‌ها که مسیر پروازشان را از تو‌‌‌ می‌پرسند، گل‌‌‌‌ها که به بوی تو‌‌‌ می‌شکفند، پروانه‌‌‌‌ها که به جست‌وجوی عطر تواند و باران که با قطره‌‌‌‌هایش تو را صدا‌‌‌ می‌زند!

خوش به حال من که دست‌‌‌‌های قنوتم از ذکر تو سبز است و هر روز صبح و ظهر و شب نشانی‌ات را از گُل‌دسته‌‌‌‌های بلند و آسمانی‌‌‌ می‌پرسم! خوش به حال من که وضویم از باران زلال‌تر است و جانمازم از گل‌‌‌‌ها خوش‌بوتر! خوش به حال من که در نمازم از ابرها سپیدترم!

نماز مرا به اوج‌‌‌ می‌برد، پرنده‌‌‌‌ها را پشت سر‌‌‌ می‌گذارم، از رنگین‌کمان عبور‌‌‌ می‌کنم و به خورشید‌‌‌ می‌رسم. تو از رگ گردن به من نزدیک‌تری و در تنهایی و اندوه صدایم‌‌‌ می‌زنی.

خوش به حال من که تو با منی و دست‌‌‌‌هایم را هرگز رها نمی‌کنی ای مهربان‌ترین دوست!

عکاس: رضا ولیخانی

منبع: مجله باران