سالمیوا لی Salmiva lli (1996)  و همکارانش دریافتند که پسرها به گونه ای فعال تر و بیشتر در روند قلدری دخیل هستند و رایج ترین نقش‌های شرکت کننده آنها نقش کمک و حمایت کننده است. در نقطه مقابل، دختران اغلب در نقش‌های بی تفاوت و دفاع کننده ظاهر می شوند. این محققین پیشنهاد می کنند که دخالت های ضد قلدری که تنها متوجه قلدرها و قربانیان آنهاست، باید شامل کل گروه همکلاسان شود.
 
برای توضیح بیشتر این نکته، به نقل خاطره‌ای از یک محقق آمریکایی به نام هوور می پردازیم، او ماجرای قلدری بی رحمانه یکی از همکلاسانش را تعریف می کند که سی سال پیش شاهد بوده است. دیان در سال ششم به عنوان تازه واردی از مدرسه دیگر به کلاس آنها ملحق شد. او دختری فربه بود با صورت کک مکی که در درس کمی زیر حد متوسط بود ولی آن طور که خود این محقق می گوید: «هیچ مشخصه خاصی نداشت که او را خیلی متفاوت از بقیه نشان دهد.» چیزی از ورودش به کلاس نگذشته بود که او را بوکسور نامیدند. بوکسور اسم توله سگی در کارتون تلویزیون بود. حمله شروع شد؛ مسخره کردن، اذیت و آزار کلامی، نیش زدن، انداختن و نیشگون گرفتن و از همه مهم تر لکه های جوهر روی کارهای مدرسه اش پیدا شد. یک مورد خاص بیشتر از بقیه در ذهن این محقق مانده است.
 
در یکی از هفته‌های پر جنب و جوش آخر سال و نزدیک کریسمس، یک روز موقعی که خانم ترگرسون در اتاق استراحت معلم ها قهوه میخورد، دایو به آرامی پشت میز دیان رفت، دیان خود را جمع کرده بود و تلاش می کرد کسی متوجه او نشود. دایو صدای بی ادبانه ای از خود در آورد که در اتاق پیچید و سپس در سکوت اتاق فریاد زد: «لعنتی، بوکسور! دوباره این کار بد رو انجام دادی؟» خنده های استهزاءآمیز و صدای پارس کردن در اتاق بلند شد. صورت دیان قرمز شد آن قدر سریع و یکباره از جایش بلند شد که دایو از ترس دست هایش را بالا برد. گویی می خواست صورتش را بپوشاند و یا دستش را برای دفاع مشت کند. ولی دیان درحالی که گریه می کرد و ناخودآگاه فریاد میکشید از اتاق بیرون دوید. صدای بغض آلودش با هق هق بیرون می آمد، و به نحوی ترسناک همچون بزرگسالانی می نمود که درد می کشند. هرگز چنین ناراحتی عمیق و مأیوسانه ای را در میان هم سن و سالان خودم ندیده بودم. نحوه برخورد ما با دیان درواقع شکنجه آور بود. از خودم به خاطر مداخله نکردن متنفر بودم. خیلی مشتاق بودم که بزرگترها در زندگی‌ام به من کمک کنند تا از این وضعیت و احساسم در خصوص آن سر در بیاورم. من به امید کمک و نیرویی بودم که بیاید و وضعیت اسفبار دیان را درست کند. شاید با ساده لوحی این طور فکر میکردم که متخلفین محاکمه می شوند. شاید اقدام نکردن هوور به صورت موقت این ترس وی را کاهش داده باشد که نکند خود او، مورد حمله و تمسخر قلدرها و حمایت کنندگان آنها قرار گیرد، شاید هم خودش را قانع کرده بود که اگر به کمک آن دختر برود فقط باعث ناراحتی بیشتر او می شود. به هر حال این ماجرا نشان دهنده آشوب درونی یک تماشاگر است که دوست داشت مداخله کند ولی جرئت و یا مهارت آن را نداشت که به مقابله با معیارهای قوی گروه همکلاسان خود بپردازد. متأسفانه دیان هم از این موضوع بی خبر بود که تعدادی از همکلاسانش به خاطر رفتاری که با او می شود، رنج می کشند و ناراحت هستند.
 
هازلر این نظر را تأیید می کند که انجام ندادن کاری ممکن است احساس ناتوانی در تماشاگران ایجاد کند که شبیه احساسی خواهد بود که به قربانی دست می دهد. از دست رفتن عزت نفس فرد قربانی در میان گروه همکلاسان برای متخلفین و نیز برای افرادی که نقش کمرنگ تری ایفا می کنند امری واضح است. ولی عواقب این امر برای تماشاگران نیز به عقیده هازلر منفی است. ممکن است به هنگام تماشای صحنه اذیت و آزار یک فرد، به یکباره آدرنالین بدنتان بالا رود ولی این تغییرات فیزیکی هیچ اهمیتی ندارد وقتی که در می یابید یک تماشاچی ناکارآمد در وضعیت غمباری هستید که فقط تماشاگر حادثه تلخ و زجرآور قربانی شدن فرد دیگری است. کسب دوباره عزت نفس و اعتمادی که همراه با احساس تحت کنترل است لزوما به طور اتفاقی به دست نمی آید. این حالت را به شکل تعمدی مشاورین، مسئولین مدارس و والدین نیز می توانند ایجاد کنند. سافران معتقد است، عدم اقدام به هنگام مواجهه با وضعیتی که یک همکلاسی در آن گرفتار شده است امکان دارد عواقب دراز مدتی به دنبال داشته باشد. بسیاری از جوانان هر چقدر که در معرض موقعیت هایی قرار می گیرند که مداخله ای در آن صورت نمی پذیرد بیشتر نسبت به بدبختی های دیگران بی خیال می شوند.
 
به نظر می رسد گروهی از بزرگسالان تمایل دارند مداخله هم کلاسی ها، جهت مقابله با قلدری را مرسوم کنند و به دفاع کننده تبدیل شوند. گروهی از جوانان ترجیح می دهند به جای اینکه با بی تفاوتی کناری بایستند، فوری در کنار قربانی قرار گیرند و کمک کنند... مداخله هایی که در بخش های آتی به تصویر می کشیم، به توصیف نقش فعالی می پردازد که بزرگسالان می توانند در ایجاد این نیروی بالقوه جهت کمک رسانی و نیز آموزش، راهنمایی و نظارت داشته باشند که این نقش را می توان به عملی کارآمد هدایت نمود تا آنکه به کودکان و جوانانی که بنا به یکی از دلایل زیر در معرض خطر هستند کمک شود :
 
غریبه‌هایی هستند که از مدرسه ای دیگر و یا فرهنگی دیگر آمده اند؛ تجارب آسیب زایی دارند که باعث فاصله بین آنها و همکلاسانشان می شود؛ ناتوانی جسمانی و یا ناتوانی در فراگیری دارند؛ رویداد ناگواری همچون جدایی والدین و یا فقدان یکی از اعضا خانواده را می گذرانند؛ راه های نامناسبی برای برخورد با همکلاسان می آموزد و در نتیجه طرد و یا گوشه گیر می شوند. و در موقعیت های قلدری درگیر بوده اند.
 
در همه موقعیت ها، به اعتقاد ما جوانان نقش فعالی در تسکین درماندگی ایجاد شده در کودکان و نیز تماشاگران ایفا می کنند. در بخش های آتی به بررسی چندین نوع حمایت از طرف همکلاسی ها می پردازیم، از جمله؛ رویکردهای ایجاد دوستی، مجمع دوستان.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 84-82، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391