اي جگر گوشه کيست دمسازت

شاعر : شهريار

با جگر حرف ميزند سازت اي جگر گوشه کيست دمسازت
سيم ساز ترانه پردازت تارو پودم در اهتزاز آرد
تا کنم ساز دل هم آوازت حيف ناي فرشتگانم نيست
که بنالد به زخمه‌ي سازت واي ازين مرغ عاشق زخمي
کي شکسته است بال پروازت چون من اي مرغ عالم ملکوت
زنده کردي به شور و شهنازت شور فرهاد و عشوه‌ي شيرين
عمر اگر بود مي‌کشم نازت نازنينا نيازمند توام
که کشد پرده از رخ رازت سوز و سازت به اشک من ماند
شکر سرو قد سرافرازت گاهي از لطف سرفرازم کن
که به سرزد هواي شيرازت شهريار اين نه شعر حافظ بود