در باب شناخت حکیمی‌ها ، براساس (دیدگاه تفکیک) که طبق آن به تفکیک راه شریعت از فلسفه و عرفان باور دارند، بر این اعتقادند که قران کریم، راه و رسمی متفاوت با طریقة فیلسوفان (شامل فیلسوفان اسلامی) در معرفت را گشوده است. درحالی که فیلسوفان به براهین ذهنی مجرد از تجربه عینی توسل می جویند، قران کریم، منطق تجربی را در همه عرصه‌های معرفت پیشنهاد می کند، اعم از عرصه های طبیعی، انسانی، فردی، اجتماعی، و تاریخی، و ما را دعوت می کند که همه این ها را چون امور عینی و واقعیت های ملموس بنگریم .
 
مدکور ( ۱۴۱۱ / ۱۹۹۰ ) نیز با استناد به غزالی بر این نظر است که منظور از علم و معرفت در لسان شریعت، علم به خدا است و در صورتی شامل علم به قوانین طبیعت و تاریخ و غیره می‌شود که این علوم، بر بنیانی الهی استوار باشند و برای عمران زمین به کار روند. از نظر وی، منابع معرفت عبارتند از شریعت و عقل و از این دو، شریعت مقدم است و محدوده عقل را مشخص می سازد. وی با استناد به ابن تیمیه، رابطه میان شریعت و عقل را به این صورت مشخص می سازد: ۱. علم عقلی قطعی با علم نقلی قطعی تعارض ندارد؛ ۲. علم عقلی متعارض با شریعت، مخدوش است و عقل بشری می تواند بطلان آن را آشکار سازد؛ ۳. علم عقلی درست، بیرون از دایره شریعت نیست. بنابراین دلیل عقلی صحیح، هم عقلی است (زیرا عقل به درستی آن پی می برد) و هم شرعی زیرا بیانگر چیزی است که شرع آن را ادعا کرده است.
 
در مورد ارزش ذاتی یا ابزاری معرفت، نظر وی بر آن است که در اسلام، معرفت ذهنی صرف که در عمل و زندگی انسان تأثیر نمی گذارد، ارزشی ندارد. غایت معرفت، آبادانی زمین و ارتقای زندگی انسان، مطابق با راه شریعت است. وی در تقسیم علوم از نظر اسلام، آن ها را در دو دسته علوم مربوط به انسان (عقاید، تاریخ و تفسیر آن، سیاست) و علوم محض (مانند فیزیک، شیمی و زیست شناسی) قرار می دهد و بر آن است که دسته نخست را باید از شریعت دریافت نمود و نمی توان در آن‌ها به  یافته های غیر مسلمانان تکیه کرد و از آن ها بهره جست؛ تنها در مورد علوم محض چنین کاری جایز است.
 
رحمن (۱۹۸۲) بر این است که در قرون ۱۲، ۱۳ و ۱۴ میلادی، در مدرسه های مسلمانان، آموزش عالی، اساسا محدود به فقه و الهیات بوده است. تمایز رایج میان علوم در این مدارس، ریشه ای یونانی مبنی بر تفکیک علوم نظری و عملی یا کلی و جزئی داشت. در قسمت علوم نظری یا کلی، مباحث علم التوحید»، «اصول الدین » قرار داشت که بعدها «الهیات» نامیده شد و در بخش علوم عملی یا جزئی، «فقه» مطرح بود که بعدها «شریعت» نامیده شد. تقسیم بندی دیگری که رواج یافت، تقسیم علوم به علوم شریعت یا سنت (علوم نقلی) و علوم دنیوی یا غیر شریعت (علوم عقلی) بود. علوم دنیوی یا عقلی از منزلت کمتری برخوردار بودند به این دلیل که نقش کمتری در تکامل روحی و معنوی انسان دارند. گسترش افکار صوفیه و شخصیت هایی چون غزالی، در شکل گیری چنین دیدگاه معرفت شناختی مؤثر بوده است. غزالی در میزان العمل تلاش فیلسوفان برای اولویت بخشیدن علوم پزشکی نسبت به علوم شریعت با شعار «بدنک ثم دینک» را مطرود می داند.
 
فارسی (۱۳۷۶) ضمن ابراز مخالفت با رویکرد فلسفی به معرفت و نیز تأکید فیلسوفان بر ارزش ذاتی علم و معرفت، اظهار می کند که ارزش معرفت در تحول آفرینی آن است و این شامل معرفت دینی نیز می‌شود. وی سه شعبه اصلی برای معرفت دینی در نظر می گیرد: الف- خداشناسی، جهان بینی، انسان شناسی؛ ب- سلوک عملی؛ ج- سازماندهی اجتماعی، بر همین اساس وی می گوید: «از آنجا که معرفت های اول و سوم، مکمل معرفت میانی هستند و به دیگر بیان، هم جهان بینی و انسان شناسی توحیدی مقدمه ای برای اتخاذ سلوک تعالی آور است و هم سازماندهی اجتماعی در خدمت این هدف، می توان نتیجه گرفت که معرفت دینی، سلوک تعالی اور باشد همان چه عبادت یا عمل صالح خوانده می‌شود. به همین جهت، محور معرفت دینی را به اختصار می توان تعالی شناسی نامید. چنان که ملاحظه می‌شود، عبادت یا عمل صالح، محور معرفت دینی در نظر گرفته شده است.
 
سید علی اشرف  بر آن است که در جوامع مدرن، دانش، محور قرار گرفته است. دانش رفته رفته به مفهوم علم تجربی که با کنترل پدیده ها سروکار دارد محدود شده است. این جایگاه محوری دانش در موجودیت آدمی و تاکید بر دانش به خاطر خود دانش، یک میراث یونانی است که نزد افلاطون و تا حدودی ارسطو مط۔ بوده است. در دوران مدرن، برخی فیلسوفان به موضوع ارزش ذاتی دانش تأکید کرده اند از جمله به فیلسوفان تحلیلی در انگلستان مانند پیترز و هر ست اشاره شده است که تعلی و تربیت را در صورتی مطلوب می دانند که دانش را به صورت صرف، کاربردی نکند و دانش فی نفسه ارزشمند تلقی گردد. مؤلف از این دیدگاه مدرن مسبوق به سنت یونان انتقاد می کند. به نظر وی، در لسان قرآن ارزش علم به این است که انسان را به اموری مطلع گرداند و بلکه به این است که منجر به تحولاتی در انسان گردد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری،صص10-8، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389