در این نوشته، می خواهم به بررسی انتقادی ظهور جامعه شناسی و علوم اجتماعی به طور کلی هم چون شکل متمایزی از اندیشیدن در باب جامعه‌ی مدرن بپردازم. به نظر من یکی از لحظه های تعیین کننده در این فرایند، در سده‌ی هجدهم و در کارگروه مهمی از اندیشمندان، یعنی فیلسوفان روشنگری و پسینیان آنها، رخ داده است.
 
کار اصلی من در این جا آن است که ببینم چگونه اشکال آشکارا «مدرن» اندیشیدن درباره‌ی جامعه و عرصه ی امر اجتماعی تکوین یافته اند. گرچه ریشه های آنها به وضوح به سده های شانزدهم و هفدهم، و به آثار متفکرانی چون بیکن ، هابز و لاک بازمی گردد، اما این اندیشه ها نافذترین بیان خود را در میانه ی سده‌ی هجدهم، در آثار شماری از متفکران روشنگری می یابند. این متفکران مردانی مانند افراد زیر بودند (به دلایلی که بعدا میگویم تقریبا هیچ زن برجسته ای در میان آنها نبود): بارون دو مونتسکیو (۱۶۸۹ - ۱۷۵۵)، که روح القوانینه او سرآغاز فهم مدرن از رابطه‌ی میان جامعه شناسی سیاست و ساختار جامعه بود؛ ولتر ۶ (۱۶۹۴-۱۷۸۸) که نوشته‌های او در مورد علم، آزادی اندیشه، و عدالت بیانگر شوری بود که عقل باوری انتقادی و سکولاریسم که وجه مشخصه ی روشنگری بودند - به پا کرده بودند؛ دیوید هیوم (۱۷۱۱ - ۱۷۷۶) که نظریه ای درباب سرشت انسان مطرح کرد و به واسطه‌ی آن زمینه را برای پژوهش‌های تجربی در جامعه شناسی و روانشناسی آماده کرد؛ و آدام فرگوسن ( ۱۸۱۶- ۱۷۲۳ ) که نوشته‌های او درباره‌ی  «جامعه‌ی مدنی» حاکی از تکوین جامعه شناسی تطبیقی مدرن بود.
 
از یک جهت، می توان گفت که مجموعه ی حاضر که عنوان کلی آن «فهم جامعه‌ی مدرن» است تماما به صورت بندی - ابداع و بازتولید - شیوهی «مدرن» اندیشیدن دربارهی جامعه مربوط می شود. و این درونمایه ای است که کمابیش در همه‌ی کتابهای این مجموعه آشکار است. این شکل بازاندیشی درباره‌ی  «جامعه‌ی» مدرن که چندان ملموس نیست - یکی از ویژگی‌های «مدرن» اندیشه در مقابل آشکال قدیمی‌تر آن است. چنین تفکری به ما امکان می دهد که جامعه را چیزی ورای فرد بینگاریم و به قول یکی از نخستین جامعه شناسان، امیل دورکیم Émile Durkheim  (۱۸۵۸-۱۹۱۷)، آن را چیزی واحد و یکپارچه فرض کنیم: جامعه چونان یک پدیده ی اجتماعی واحد. ما در این جا با ظهور مجموعه ی نوینی از اندیشه ها دربارهی جامعه و قلمرو اجتماعی سر و کار داریم. این اندیشه ها زمینه ساز اندیشیدن درباب جامعه ای دگرگون شونده و متحول شدند، و به نوبه ی خود به مردم کمک کردند تا به این جامعه به نحوی متفاوت بنگرند و آن را همواره در حال تغییر بدانند. این شیوه ی جدید تفکر دربارهی جامعه اندکی پیش از آغاز دگرگونی های بسیار مهم در شیوه ی سازماندهی جوامع غربی پدیدار شد - دگرگونی هایی که می توان از سویی انقلاب های آمریکا و فرانسه، و از سوی دیگر انقلاب های کشاورزی و صنعتی را نماد آنها دانست.
 
پیش از ادامه‌ی بحث، باید به مسئله‌ای اشاره کنم که هر کوششی برای ارائهی تاریخی از خاستگاه‌های جامعه شناسی - حتی اگر بخواهد به بیان خطوط کلی آن اکتفا کند - با آن دست به گریبان است؛ و آن اینکه هیچ تاریخی از بند مقاصد نویسندهی آن رها نیست. بنابراین، همواره باید به یاد داشته باشیم که کوشش من جهت پیوند زدن یک رشته - آنگونه که در دهه ی آخر سده‌ی نوزدهم جریان داشت با نوشته‌های گروهی از روشنفکران سده‌ی هجدهم، معطوف به جست وجوی پیوندهایی است که به من امکان می دهند تا تاریخی به سامان و منسجم عرضه کنم؛ یعنی تبیینی به دست دهم که، درواقع،  بتواند اندیشه های امروز و آن روز را به هم پیوند بزند. کوشش من بر آن است که عواملی را که باعث انحراف این رویکرد می شوند مهار کنم. در این راستا، می کوشم تا با حداکثر دقتی که از دستم ساخته است، تبیین خودم را با بستر تاریخی بحث ربط بدهم و نوشته‌های آن روزگار را با محیط و مخاطبانشان پیوند بزنم. چنانکه در نوشته‌های دیگر این مجموعه خواهید دید، اشاره به نوشته‌های آدام اسمیت در مقام پیش قراول اقتصاد مدرن، به روشنی نشان می دهد که اگر یک متن سده ی هجدهمی را در بافت فکری مسائل امروزین اقتصاد سیاسی مورد بررسی قرار دهیم، چه اندازه ممکن است به بی راهه بیفتیم.
 
کرین برینتونا Crane Brinton ، مورخ آمریکایی، می گفت «به نظر می رسد دلایل خوبی برای این باور وجود دارد که در اواخر سده ی هجدهم، بیش از هر زمان دیگری، انرژی صرف بررسی مسائل مبتلابه انسان در جامعه نسبت به سایر مسائلی که می تواند مورد توجه انسان قرار گیرد - می شد» ؛ اما او در این مورد اندکی غلو می کرد. به نظر می رسد که نتوان این نکته را انکار کرد که دوره ی مورد بحث، که در آن امر اجتماعی مورد توجه بسیار بود، علمی نوپا را آفرید که همانا «علم جامعه» بود. درواقع، برینتون به نحو مجاب کننده ای نشان داده که اصطلاح فیلوزوف philosophe  که برای اشاره به چهره‌های شاخص روشنگری به کار می رفت، امروزه با توجه به نحوه ی کاربرد این اصطلاح در آن زمان، به «جامعه شناس» ترجمه می شود. در سرتاسر این نوشته، من این اصطلاح را برای اشاره به چهره های مهم روشنگری به کار می برم. درباره‌ی معنای دقیق‌تر این اصطلاح در بخش  بعدی مقاله بیشتر سخن خواهم گفت.
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص42-39، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397