اینگلهارت، تعدادی از زمینه سنجی‌های مربوط به چهارده کشور اروپایی را - که ۱۶۳ هزار نمونه در آن شرکت کرده بودند - ترکیب کرد. وی دریافت که ۸۵ درصد کسانی که گفته بودند هفته ای یک بار یا بیشتر به کلیسا می‌روند، در مقایسه با ۸۲ درصدی که گاهی به کلیسا می‌روند و ۷۷ درصدی که اصلا به کلیسا نمی رفتند، احساس رضایت بیشتری از زندگی دارند. آنان همچنین دریافتند که تأثیر مذهب بر شادی با فعالیت های مذهبی، بیشتر از مذهبی بودن ارتباط داشت. برای تبیین این تأثیر، سه محور مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته که عبارت‌اند از: حضور در کلیسا و گرفتن حمایت اجتماعی؛ داشتن رابطه خصوصی با خداوند؛ و برخورداری از ایمان استوار. در باره عنصر نخست، آرگایل معتقد است که مذهب از لحاظ شاد کردن، کسانی را که از لحاظ اجتماعی منزوی هستند، بیشتر متأثر می‌سازد و به میزان حمایت کردن مؤسسه های مذهبی مانند کلیسا مربوط می‌شود. این موضوع، نشان از آن است که دریافت حمایت اجتماعی از دیگر اعضای مراکز مذهبی، یکی از روش‌های منتفع شدن مردم از مذهب است. ویتر و همکاران، فراتحلیلی مربوط به ۵۶ زمینه یابی در امریکا انجام دادند که نشان می داد همبستگی کلی بین مذهب و سلامتی ۱۶ درصد بود و با افزایش سن بیشتر میشد.
 
در باره عنصر دوم نیز می‌گوید که رابطه نزدیک با خدا بیش از حضور در کلیسا در شادکامی و رضامندی تأثیر دارد. پولنر دریافت که علاوه بر حمایت اجتماعی ثابت ناشی از حضور در کلیسای احساس نزدیک بودن به خداوند و داشتن تصویری دوستانه از خداوند با شادی، مرتبط است. پولنر دریافت که گزارش نزدیکی با خداوند، همبستگی معادل ۱۶ درصدی با شادی و رضایت از زندگی (با کنترل میزان حضور در کلیسا) دارد. الیسون و همکاران دریافتند که شدت عبادت (یعنی دعاهای مکرر و احساس نزدیکی با خداوند)، قوی ترین پیش بینی کننده رضایت از زندگی است. متغیر مذهبی دیگری به نام «سلامت معنوی» نیز مورد علاقه پژوهشگران است. پالوتزیان و الیسون در این باره، یک مقیاس با دو جزء را مطرح کردند. سلامت مذهبی به داشتن رابطه ای راضی کننده با خداوند مربوط می‌شود و سلامت وجودی که از آن تحت عنوان رضایت از زندگی و هدف نام برده است. جزء نخست، به رابطه ما با مقوله خداوند، و جزء دوم به هدف زندگی مربوط می‌شود. پولوما و پندلتون دریافتند که تجربه اوج و تجربه نیایش، بهترین پیش بینی کننده های سلامتی و خصوصا سلامت وجودی هستند. مطالعات دیگر نشان داده‌اند که سلامتی وجودی، جنبه ای از سلامت اجتماعی است که بیشترین تأثیر را از مذهب می‌پذیرد. امونس توانست کوشش‌های مذهبی را اندازه گیری کند. وی آن‌ها را شامل دو نوع برتری متعالی میدانست: ۱. داشتن اهدافی فراتر از ماورای خود؛ ۲. جستجوی رابطه نزدیک با یک قدرت برتر. این‌ها با سلامتی ذهنی همبستگی داشتند. آرگایل، بعد دوم را رابطه با خدا می نامد. کیرک پاتریک اظهار داشته که رابطه با خداوند از طریق نیایش، دعاهای خصوصی، و تجارب مذهبی را می‌توان به صورت رابطه با انسان‌ها تجربه کرد و به همان مزایای مشابه دست یافت. آرگایل تصریح می‌کند که از میزان دعاهای شخصی به عنوان قوی ترین پیش بینی کننده سلامتی، نام برده شده است.
 
اما در باره عنصر سوم می‌گوید که سومین راهی که با آن، مذهب ممکن است که سلامتی را متأثر سازد، از طریق باورهاست. تأثیر معنویت و دینداری بر رضامندی و شادکامی، فقط از راه کلیسا و دعاهای مخصوص نیست. الیسون دریافت که داشتن باورهای استوار مستقل از حضور در کلیسا و خواندن دعاهای خاص، بر رضامندی تأثیر می گذارد. آرگایل معتقد است که اعتقاد به زندگی پس از مرگ نیز مفید است؛ بویژه در مورد کسانی که سالخورده و بیمارند یا در معرض خطر جنگ قرار دارند؛ اما باورهای مذهبی، چیزی بیشتر از موافقت با امور کلی نظیر اعتقاد به وجود خداست؛ این، نوک کوه یخ است. قسمت های پنهانی، تعهد هیجانی به شیوه زندگی مرتبط با باورهاست. همچنین الیسون دریافت که داشتن باورهای استوار که گاهی «قطعیت وجودی» نامیده می‌شود. با رضایت از زندگی، مستقل از حضور در کلیسا و دعاهای خصوصی همبستگی دارند. الیسون در مطالعه دیگری نشان داده است که حضور در کلیسا و عبادت خصوصی از طریق تأثیر بر باورها و ایمان، سلامتی را متأثر می‌سازد.الیسون و همکاران دریافتند که باورها مهم ترین منبع شادی هستند. هم حضور در کلیسا و هم رابطه با خداوند از طریق تأثیر بر باورها، نفوذ خود را ظاهر می‌سازند. دال و اسکوکان نشان داده‌اند که باورهای ما چگونه تأثیر خود را اعمال می‌کنند. ممکن است از طریق تأثیر آن‌ها بر ادراک کنترل خود غنی سازی و خوشبینی اعمال نفوذ کنند. همان گونه که تیلور و براون نشان دادند که باورها می‌توانند به وقایع معنا بدهند، مثلا با نشان دادن این که آن‌ها تصادفی نیستند و این که رشد شخصی پس از وقایع منفی، امکان پذیر است.
 
الان کار نیز در این باره می‌گوید: در مطالعاتی که در امریکای شمالی انجام شده، بین شادمانی و پرداختن به فعالیت های دینی، همبستگی به دست آمده است. سپس در تحلیل این تأثیر به سه دلیل - که در روانشناسی مورد توجه جدی قرار گرفته - اشاره می‌کند که کمی با تبیین های سه گانه آرگایل متفاوت است: اول این که دین یک سامانه باور منسجم ایجاد می‌کند که باعث می‌شود افراد برای زندگی معنا پیدا کنند و به آینده امیدوار باشند. سامانه باورهای دینی به برخی از ما امکان می‌دهد که به ناملایمات و فشارهای روانی گریزناپذیر، معنا دهیم و به یک زندگی آتی که فاقد این درد و رنج هاست، خوشبین و امیدوار باشیم. دوم این که حضور مرتب در مراسم مذهبی، موجب جلب حمایت اجتماعی می‌شود. سوم این که پرداختن به مذهب، اغلب با شیوه زندگی جسمانی و روانی سالم تر همراه است که مشخصه های آن، وفاداری زناشویی، رفتار نوع دوستانه اجتماع خواه به جای ارتکاب جرم، اعتدال در تغذیه و مصرف مشروبات و پایبندی به کار سخت است.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص547-545، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394