به فردی خودمختار می‌گویند که بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر برخلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد. جانگ، تأکید می‌کند که انسان کاملا رشد یافته و خودشکوفا، کسی است که از هرگونه قرارداد اجتماعی و سنن رهاست. به نظر می‌رسد این وجه از بهزیستی، کاملا مفهوم فضیلت غربی را می رساند که در آن، فرد برای رسیدن به خودمختاری و انتخاب شیوه زندگی بر اساس خواسته ها و دیدگاه شخصی و درونی خویش، کاملا انزواطلب می‌شود و حتی برخی از ننگ‌ها را می‌پذیرد. بنابراین، فردی که چنین روشی را برای زندگی بر می گزیند، توانایی زندگی در تنهایی و بی کسی را دارد. چنین طرز زندگی ای هم شجاعت و هم تنهایی را می طلبد.
 
 روابط مثبت با دیگران: این ویژگی، عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه‌ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی - ارتباطی بهزیستی، در بر گیرنده بالا و پایین شدن‌های روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است، به این معنا که روابط می‌تواند از یک رابطه شدیدعاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی، در نوسان باشد. تجزیه و تحلیل عمیق تر روابط صمیمانه، یا در حقیقت، آمیخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به یکدیگر و چگونگی درهم آمیختن این دو احساس متضاد، چیزی است که ما برای درک بهتر عملکردهای فردی به دنبالش هستیم. خلاصه این که، عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب، عامل خوشبختی نیست؛ بلکه نحوه کنار آمدن با این مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آن‌هاست که تعیین کننده بهزیستی فرد است. اگر بخواهیم بعد بهزیستی روانی را به طور خلاصه در یک جا جمع کنیم، می‌توانیم بگوییم که: خوشبختی و خوشی از طریق رویارویی با چالش های زندگی، مشکلات و نیازها به دست می‌آید نه از طریق تفریح کردن و نداشتن هر گونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی یکنواخت و بدون تغییر و پستی و بلندی. در حقیقت، بهزیستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضادی چون: درد و لذت، بلند پروازی و امیدواری در مقابل رنج و ناامیدی است.
 
مطابق نظر رویینی و فاوا در سال ۲۰۰۴ م، و فاوا و رویینی در سال ۲۰۰۹ م بهزیستی درمانی، یک پروتکل روان درمانی کوتاه مدت است که هشت جلسه به طول می‌انجامد هر چند که امکان افزایش جلسات به ده تا دوازده جلسه هم وجود دارد و هر هفته، یک جلسه برگزار می‌شود. مدت هر جلسه، بین سی تا پنجاه دقیقه است. بهزیستی روانی، درمانی فنی است که بر خود مشاهده گری (خودنگری) و استفاده از یک روزنگار (برنامه روزانه) دارای ساخت با ساختار و نیز تعامل بین درمانجو و درمانگر تأکید می‌ورزد. بر اساس نظر فاوا و همکاران، بهزیستی درمانی، راهبرد درمانی با ساختار، ره نمودی، مسئله محور و مبتنی بر یک الگوی آموزشی است. در جلسات اولیه به شناسایی دوره های بهزیستی روانی و توجه به شرایط رخداد آن‌ها پرداخته می‌شود. در این جلسات، به درمانجویان تکالیفی داده می‌شود و از آنان در خواست می‌گردد تا بر روی مقیاس هایی، میزان بهزیستی روانی خود را از صفر تا صد درجه بندی کنند. در جلسات میانی، عمدتا افکار و باورهای مرتبط با بهزیستی روانی شناسایی می‌شوند و بویژه آن بخش از حوزه های بهزیستی روانی که تحت تأثیر افکار غیر منطقی با خودکار ناکارآمد قرار نگرفته‌اند، معین می‌شوند. سپس درمانگر به آموزش خودنگری و خودپایی می‌پردازد و بسته به توانایی ها و ظرفیت های شناسایی شده در مانجو، راهبردهایی را در این باره به او آموزش می‌دهد.
 
در جلسات پایانی، درمانگر با توجه به خودپایی های صورت گرفته در باره دوره های شادکامی، کمبودهای خاص هر یک از ابعاد شش گانه موردنظر در تعریف را تعیین و سپس جهت رفع آن‌ها آموزش هایی را ارائه می‌کند. برای نمونه، در صورتی که نگرش‌های درمانجو در بعد رشد شخصی با کاستی‌هایی همراه باشد، درمانگر به او توضیح می‌دهد که رشد شخصی شامل گشودگی نسبت به تجربه های نو و توجه به خود در جهت توسعه بخشیدن به خویشتن در طی زمان است و در این دو حیطه، آموزش ها و تکالیفی به درمانجو داده می‌شود. بهزیستی درمانی، هم بر روی جمعیت های بالینی و هم بر روی جمعیت‌های غیربالینی به کار گرفته شده است و تمام نشان دهنده آثار مثبت این رویکرد درمانی است. سلیگمن و همکاران بویژه از تأثیر این رویکرد بر روی بیماران مبتلا به اختلال عاطفی و درمان موفقیت آمیز آن‌ها یاد می‌کنند؛ زیرا با استفاده از این رویکرد  که تکمیل کننده روان درمانی یا درمان‌های دارویی است، بیمار درمان می‌شود و در حیطه های شش گانه موردنظر و به طور کلی در ارزیابی کلی زندگی شادکامی از نظر روانشناختی، احساس خشنودی و رضایت بیشتری می‌کند.
 
در باره این نظریه، مباحثی وجود دارد که در چند بند به بررسی آن‌ها می‌پردازیم: الان کار، الگوی دو مؤلفه را برای شادکامی ارائه نمود و آرگایل نیز که بر الگوی سه مؤلفه‌ای تصریح داشت، در عمل، دو مؤلفه را مد نظر قرار داد. به نظر می‌رسد که این الگو با کمی تفاوت، به صورت کلی با الگوی استخراج شده از منابع اسلامی، سازگار است. تنها تفاوت کلی آن‌ها در مؤلفه هیجانی است که در منابع اسلامی نشاط قرار دارد و در الگوهای این محققان، لذت و هیجان مثبت. لازم به یادآوری است که محقق، بر اساس مطالعات اولیه خود، در آغاز الگوی آرگایل را سه مؤلفه ای می شناخت و پیش از بررسی های دقیق تر در الگوی وی و دست یافتن به الگوی دو مؤلفه‌ای آلان کار، به این نتیجه رسیده بود که الگوی شادکامی در اسلام، دو مؤلفه ای و مرکب از نشاط و رضامندی (با تعریف اسلامی‌اش) است. از این رو، دستیابی به این الگو بدون سوگیری از الگوهای دیگران بوده است. این نظریه، از یک سو لذت نظریه لذت گرایان را دارد، همچنین از سوی دیگر، از آن جا که وی لذت را مربوط به بعد هیجانی انسان می‌داند و بر تأمین هیجانات مثبت تأکید دارد، با نظریة هیجان های مثبت نیز هماهنگ است؛ اما شادکامی را منحصر به آن نمی‌داند و بر این باور است که شادکامی، گذشته از لذت، به عناصر دیگری هم نیاز دارد و این یک تغییر و پیشرفت به شمار می‌رود. وی در بعد رضامندی، آن را یک مسئله شناختی می‌داند و هر چند عوامل عینی را در رضامندی بی تأثیر نمیداند؛ اما بر عوامل غیر عینی، تأکید جدی دارد که از این جهت نیز با نظریه بهزیستی روانی، همسوست.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص555-553، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394