بررسی آثار و فواید قناعت در ابعاد وجودی انسان (3)
قناعت آرامشی به دور از طوفان
کسانی که قناعت ندارند مکرراً نگران و مشوش آیندهای هستند که هنوز نیامده است و این نگرانی باعث برهم زدن آرامش خواهد بود. هر انسانی مایل است به بیشترین امکانات برسد ولی شرایط مختلفی اجازه این کار را نمیدهد پس بهتر است بر آنچه دارد قانع باشد، چنانچه حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: «إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَأَرِدْ مَا یَکُونُ هرگاه آنچه را که میخواهی وجود ندارد، پس آنچه را که وجود دارد بخواه»
ادب
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «تَأَدَّمْ بِالْجُوعِ وَ تَأَدَّبْ بِالْقُنُوعِ؛ گرسنگی را نان خورش کن و با قناعت ادب بگیر»[1]. ادب به اخلاق و رفتار پسندیده و مطابق با عرف و هنجارهای عمومی جامعه گفته میشود. این صفت انسان را از بسیاری از خطاها و لغزشها حفظ و موجب سربلندی انسان خواهد شد. ادب یکی از بهترین یاوران انسان است تا شخصی خود را به کمالات انسانی و صفات عالیه برساند. انسان قانع به خودش اجازه نمیدهد تا به حاصل دسترنج مردم چشم طمع نگاه کند و به آنها تعدی و تجاوز بنماید. انسان قانع به دلیل اکتفا به داشتههایش همیشه حرمت و خطوط قرمز خود و دیگران را حفظ کرده، در مقابل نداشتههایش صبور است و این صبر و متانت او را به انسانی مؤدب میکند.علامه طباطبایی در تعریف ادب میفرمایند: ادب هیات زیبا و پسندیده است که طبع و سلیقه چنین سزاوار میداند که هر عمل مشروعی چه دینی باشد مانند دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد مانند دیدار دوستان بر طبق آن هیات واقع میشود؛ بهعبارتدیگر ادب عبارت است از ظرافت عمل.[2] طبق فرمایش علامه، انسان باادب ظریفترین و آسانترین راه را انتخاب میکند و این راه، انسان را بهراحتی به سر مقصد منظور میرساند. انسان قانع دارای روابط خوبی با دیگران است و برای همه افراد جامعه احترام قائل است ولی اشخاص حریص با مردم بیادب و گستاخ صحبت میکنند و حتی به کمکها و الطاف دیگران هم به چشم طلبکارانه نگاه میکنند. علامه فرموده است: ادب دو گونه است: ادب اعم است از ادب نسبت به خدا و ادب نسبت به مردم. همچنین ایشان ادب نسبت به خداوند و ادب در برابر مردم را ادب فردی و اجتماعی دانستهاند؛ ادب فردی رعایت آداب عبودیت و بندگی در پیشگاه ذات احدیت است و ادب اجتماعی رعایت آداب معاشرت با مردم هست.[3]
آرامش
آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که خودبهخود حاصل نمیگردد بلکه توسط عواملی دیگر کسب میگردد. همه مردم در آرزوی داشتن زندگی همراه با آرامش و راحتی هستند. انسان قانع در آرامش است زیرا نگران روزی فردای نیامده خود نیست و توجه و نگاهش را به داشتههایش معطوف کرده است. قناعت صفتی است که شرایط ناهموار زندگی را برای انسان هموار میکند.کسانی که قناعت ندارند مکرراً نگران و مشوش آیندهای هستند که هنوز نیامده است و این نگرانی باعث برهم زدن آرامش خواهد بود. هر انسانی مایل است به بیشترین امکانات برسد ولی شرایط مختلفی اجازه این کار را نمیدهد پس بهتر است بر آنچه دارد قانع باشد، چنانچه حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: «إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَأَرِدْ مَا یَکُونُ هرگاه آنچه را که میخواهی وجود ندارد، پس آنچه را که وجود دارد بخواه»[4]
دانشمندان علم روانشناسی درباره آرامش تعریفاتی ارائه کردهاند؛ آرامش روانی یعنی آرامش در واکنشهای رفتاری.[5] آرامش، حاصل هیجانهای همخوان باهدف است که عموماً مثبت هستند و در مقابل اضطراب، ریشه در هیجانهای ناهمخوان باهدف است که بهطورکلی منفیاند.[6]
اکثر نظریهپردازان میگویند ریشههای اضطراب از جهتگیری آینده است که در آن افراد نسبت به آینده بیمناک هستند؛ مانند از دست دادن ثروت، کار و شغل و ...؛ قناعت باعث میشود انسان به آرامش رسیده و افکار متفرقه را رها کند و راه را برای رسیدن به اهداف خوب همراه نماید.
بلندهمتی
انسان باید در تمام شئون زندگی، بلندهمت باشد و این بلندهمتی را در همه جنبههای زندگی خود به کار گیرد. بدینصورت که در تمام زمینهها ازجمله کسب علم، انجام عبادات، تأمین معاش و امور دیگری چون صلهرحم، خوشاخلاق، دوری از گناه و هر کار خیر و امری شایسته، همت عالی را سرلوحه خود قرار دهد که این همت عالی صاحبش را به عظمت و بزرگی میرساند.منظور از همت، تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف بلند در زندگی است و هر چه این اهداف والاتر باشد، همت بیشتری را طلب میکند. انسان بلندهمت شخصیتی استوار خواهد داشت که در مقابل طوفانها و حوادث روزگار قوی میماند و رویدادهای تلخ، او و خانوادهاش را متزلزل نخواهد کرد. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ لُزُومُ الْقَنَاعَةِ؛ پایبندی به قناعت نشانه بلندهمتی است»[7] انسان بلندهمت طبیعتا به دنبال دنیاپرستی و لذت بی حد از این دنیای فانی نخواهد بود و در پی کسب اهداف بزرگ، ارزش و منزلت بزرگی را به دست خواهد آورد.
امام علی (علیهالسلام): «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست»[8]
از طرفی وقتی کسی دارای ارزش والایی در بین مردم گردد همه مردم او را تکریم میکنند و این تکریم هم نعمتی از نعمات الهی است. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «مَنْ رَقَى دَرَجَاتِ الْهِمَمِ عَظَّمَتْهُ الْأُمَم؛ هر که از نردبان همت بالا رود جهانیان او را از دیده تعظیم بنگرند»[9]
حریت
حریت در فرهنگ فارسی به معنی آزادمردی و آزادمنشی است.[10]نیاز انسان به امور مادی ضرورتی انکارناپذیر است و کسی قادر نیست خود را از قید تمامی آنها برهاند، لیکن دستهای از نیازهای ما ضرورت حیاتی ندارند ولی به دلایلی از قبیل حرص و طمع ناخواسته به این نیازها روی آورده و با خود فکر میکنیم اینها لازمه زندگی است و همین نیاز کمکم انسان را عبد و بنده خود میکند و برای رسیدن به این نیاز دست به هر کاری میزند.
امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «الْعَبْد حُرٌّمَاقَنِعَ الْحُرُّ عَبْدٌ مَا طَمِعَ؛ بنده در آنچه قناعت میکند آزاد است و آزاد بنده چیزی است که در آن طمع میکند»[11] پس اگر به دنیا طمع شد، انسان بنده دنیا میگردد و تا منجلاب تباهی و فساد پیش میرود. در حدیثی دیگر امام صادق (علیه السلام) در بطن آزادگی و حریت چندین خصلت دیگر را بیان فرمودهاند:
«خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِیَةُ التَّدْبِیرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَیَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیَّةُ؛ پنج خصلت است که در هر کس است که در هر کس یکی از آنها نباشد خیر و بهره زیادی در او نیست اول وفاداری دوم تدبیر سوم حیا چهارم خوشاخلاقی و پنجم که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد آزادگی است»[12]
در حدیثی دیگر امام صادق: (علیه السلام) میفرمایند: «إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ ص لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِر؛ آزاده در همه حال آزاده است: اگر بلا و سختى به او رسد شکیبایى ورزد و اگر مصیبتها بر سرش فرو ریزند او را نشکنند هرچند به اسیرى افتد و مقهور شود و آسایش را ازدستداده و بهسختی و تنگدستى افتد. چنانکه یوسف صدیق امین، صلوات اللّه علیه، به بندگى گرفته شد و مقهور و اسیر گشت اما اینهمه به آزادگى او آسیب نرساند»[13]
پینوشت
[1] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی[2] طباطبایی، محمد حسن (1374)، تفسیر المیزان، جلد 6، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه.
[3]- همان
[4] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[5] بهشتی پور، محسن (1384)، روح روان احساس جسم و ایجاد تعادل و هارمونی، تهران، انتشارات اجتماع.
[6] فرانکن، رابرت ای (1993 م)، انگیزش و هیجان، ترجمه حسن شمس و دیگران (1388)، جلد 2، چاپ دوم، تهران، انتشارات نشر نی.
[7] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[8] دشتی، محمد (1389)، نهج البلاغه، قم، انتشارات اشکذر.
[9] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[10] معین، محمد (1388)، فرهنگ فارسی معین، چاپ سوم، تهران، انتشارات گلی.
[11] نوری، میرزا حسین (1360)، مستدرک الوسایل، ج 12، قم، انتشارات موسسه آل البیت.
[12] ابن بابویه، محمدبن علی (1377)، خصال شیخ صدوق، ج 1، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، انتشارات کتابچی.
[13] کلینی، محمدبن یعقوب (1365)، الکافی، ج 3، تهران، انتشارات دارالکتاب الاسلامیه.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}