حالت مطلوب آن است که معیار انسجام میان ارزش‌های انسانی و الهی همواره به کار گرفته شود. نتیجه به کارگیری این معیار می تواند به صورت الحاق بی کم و کاست برخی ارزش‌های انسانی به مجموعه ارزش های الهی گردد و یا ممکن است مستلزم ایجاد تغییرها و تعدیل هایی در آنها باشد تا میان آنها و ارزش‌های الهی انسجام حاصل گردد. از این رو اخذ ارزش‌های انسانی، همواره باید با نقادی کافی صورت پذیرد. هدف از این نقادی، آن است که شرایط و حالات برقراری این انسجام مورد بررسی قرار گیرد. این امر گاه از پیچیدگی هایی برخوردار است و نمی توان بدون نقادی کافی از حصول انسجام مطمئن گردید.
 
با توجه به نکات مقدماتی مذکور، اکنون بررسی کوتاهی در باب آزادی به منزله یکی از مبانی ارزش شناختی خواهیم پرداخت. آزادی چون یکی از ارزش‌های انسانی در دیدگاه های لیبرال، بدون نقادی، قابل الحاق به ارزش های الهی نیست و می تواند به عدم انسجام منجر شود. آزادی در لیبرالیسم، به طور عمده، به صورت سلبی تعریف شده است. به عبارت دیگر، آزادی به معنای فقدان مانع بیرونی در نظر گرفته می شود. آزادی فرد در گرو آن است که افراد دیگر یا دولت، مانعی برای دسترسی فرد به حقوق خود فراهم نیاورند.
 
آزادی به این معنا، نه تنها بر مفروضات معین فلسفی و فکری استوار است بلکه خود نیز از آن چندان بارور است که نمی توان آن را چون شیوه یا روشی خنثی تلقی نمود. به طور مثال، یکی از انواع مفروضات فلسفی این تعریف از آزادی، تصور معینی از طبیعت آدمی است. بر این اساس، نیازها و سائق هایی که در طبیعت آدمی وجود دارند، نه تنها موجود بلکه همچنین موجه و مشروعند. از این رو نیازها و سائق های مذکور، چون «حقوق» طبیعی یا انسانی در نظر گرفته شده اند. جان لاک (۱۹۵۵) بر این نظر بود که این حقوق، مطلق یا بنیادی اند و نباید آنها را نقض کرد. محدود شدن آنها و ظهور نقطه بهینه تعادلی در آنها، در نتیجه معارضه بین حقوق فردی و سپس، قرارداد اجتماعی میان افراد رخ می دهد. چنین دیدگاهی در مورد طبیعت آدمی، تعریف سلبی از آزادی را به دنبال آورده است. بر این اساس، آزادی افراد به این معناست که نباید مانعی بر سر راه دستیابی آنها به حقوق فردی شان وجود داشته باشد، مگر از این طریق که منجر به نفی حقوق دیگران شود. 
 
مفروضات موجود در این مفهوم از آزادی، با مبانی فکری اسلام هماهنگی ندارد و بنابراین الحاق بی کم و کاست آن به منزله روش به ارزش های اسلامی، منجر به عدم انسجام خواهد گردید. در دیدگاه اسلام، وجود نیازها و سائق‌های درونی به ضرورت، حاکی از موجه و مشروع بودن آنها نیست. نیاز می تواند کاذب باشد؛ چنین نیازی باید مهار شود. اگرچه وجود و بروز چنین نیازهایی دارای حکمت است، زیرا مقدمه و زمینه تحول آدمی است، اما خود این نیازها به لحاظ محتوا موجه و مشروع نیستند و از همین رو نباید به آنها پاسخ مثبت داد. به این سبب ممکن است برآوردن بی رویه برخی نیازها، بی آنکه آسیبی به آزادی دیگران بزند، خود به بند و زنجیری برای اسارت فرد نسبت به امیال درونی و نقض آزادی وی تبدیل شود. به همین دلیل، علاوه بر جنبه سلبی و بیرونی، جنبه ای ایجابی و درونی نیز در تعریف آزادی لازم می آید. جنبه ایجابی و درونی، به این نحو مطرح می گردد که اعمال آدمی هنگامی تأمین کننده آزادی وی است که با ملاحظه های عقلانی و اخلاقی همراه باشد و زندگی خوبی را فراهم آورد.
 
در دیدگاه لیبرال، آزادی سلبی، جنبه اخلاقی ندارد و تنها شکل سیاسی به خود می گیرد؛ به این معنا که دولت یا افراد نباید آزادی دیگران را محدود سازند. رونالد دورکین ، از لیبرالیست های جدید در این مورد می نویسد: «این نظریه برابری بر این تصور استوار است که تصمیم‌های سیاسی باید، تا جایی که ممکن است از هرگونه مفهوم خاص زندگی خوب، یا از هر چه که به زندگی ارزش می بخشد، مستقل باشد».
 
اما در دیدگاه اسلام، آزادی به شکل سیاسی و سلبی آن، فرو کاسته نمی شود بلکه علاوه بر آن، به جنبه اخلاقی و ایجابی آن نیز توجه می شود. با نظر به این جنبه از آزادی، در سخنان حضرت امیر (علیه السلام) آمده است: «دنیا سرایی است گذرگاه، نه سرایی که در آن قرار توان یافت. مردم در دنیا دو گروهند: آن که خود را فروخت و به تباهی افکند و آنکه خود را خرید و آزاد کرد».
 
در این جا بر اساس تمثیل بردگی، سخن از آن است که برخی از افراد در اثر پیروی از امیال درونی، نفس یا حقیقت وجود خود را به بردگی می فروشند و اسیر می گردانند و برخی دیگر، نفس خود را از چنگ امیال بیرون می کشند یا آن را که در بردگی آنها بود، تملک می کنند و آزاد می سازند. 
 
بنابراین آزادی تنها به معنای رهایی نیست بلکه این رهایی باید برحسب نتایجی که بر آن مترتب می شود و فرجامی که برای انسان فراهم می آورد، مورد بازبینی قرار گیرد. تنها گونه هایی از رهایی، به منزله آزادی نگریسته می شود که موانع رشد آدمی را از میان برمی دارد و زمینه نیل به تصویر مطلوب از انسان را فراهم می آورد. در غیر این صورت صرف رهایی از هر بندی، می تواند به منزله تسلیم شدن به امیال، زمینه اسارت بزرگتری را فراهم آورد. به این نحو، افزوده شدن جنبه ایجابی بر جنبه سلبی آزادی، بعدی اخلاقی و غایت گرایانه به آن می‌بخشد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص 218-216، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389