عدالت، از ارزشهای شناختی تعلیم وتربیت
عدالت، به طور کلی مورد نظر است و اختصاصی به عدالت در تعلیم و تربیت ندارد. جنبه اختصاصی آن به تعلیم و تربیت در قسمت اصول و در اصل مربوط به این مبنا مطرح خواهد گردید.
اما معیار عدالت چیست؟ بازگشت عدالت به حق و حقوق افراد است. به عبارت دیگر، تأمین حقوق افراد، همان برقرار ساختن عدالت است، چنان که بی پاسخ گذاشتن حقوق آنها، به معنای ظلم به آنهاست. اما حق افراد مختلف می تواند یکسان و برابر یا متفاوت و نابرابر باشد. در مواردی که حق افراد یکسان و برابر باشد، در این صورت عدالت به معنای برقراری برابری میان افراد است. البته، برابری همواره به معنای ساده آن نیست که حاکی از برخورداری مشابه افراد باشد. گونه ای از برابری که از آن به
برابری فرصت» یاد شده، بیانگر آن است که عدالت، تنها مستلزم برابری فرصتهای اجتماعی برای دسترسی به مزایای شغلی، تحصیلی و نظیر آن است. به عبارت دیگر، هنگامی عدالت صورت می پذیرد که موفقیت یا شکست افراد، ناشی از تلاش آنها باشد، نه ناشی از ثروت یا موقعیت طبقاتی و اجتماعی. بنابراین، لازمه چنین عدالتی آن است که تفاوت هایی از این قبیل، به کمک تعلیم و تربیت رایگان یا جبران سازیهای مشابهی، از میان برخیزد یا خنثی گردد و افراد، فرصت های یکسانی برای تلاش داشته باشند.
اما اگر حق افراد، نابرابر و متفاوت باشد، در این صورت عدالت، با نابرابری ملازم خواهد بود. اما این نابرابری حاکی از ظلم نیست بلکه با عدالت قابل جمع است. این قابلیت جمع، هنگامی حاصل می شود که نابرابری، متضمن مفهومی از حقهای متفاوت باشد، به بیان دیگر، مقصود از این نابرابری آن باشد که هر کس متناسب با حق خود، برخوردار گردد.
در این مورد، گاه از مفهوم «تناسب» استفاده شده است، چنانکه ارسطو از عدالت به عنوان «برابری نسبت» یا برابری نسبی سخن می گفت . در همین زمینه، می توان به رأی کسانی اشاره کرد که از عدالت، به عنوان برابری فرصت، سخن گفته اند. در این تعبیر، برابری فرصت را به نحوی تفسیر می کنند که با تفاوت قابل جمع باشد. به عبارت دیگر، فرصت در این جا امری یکسان برای همه نیست بلکه فرصت مناسب برای کسی، می تواند متفاوت با فرصت مناسب برای دیگری باشد. اگر پس از آنکه فرصت برابر به افراد داده شد، علایق و قابلیت های مختلفی در آنها آشکار گردید، در این صورت نوبت به فرصت مناسب و متفاوت می رسد .
در دیدگاه اسلام نیز عنصر برابری، به منزله یکی از عناصر اساسی عدالت در نظر گرفته شده است. یکی از زمینههایی که در آن به این عنصر اشاره شده، عرصه اقتصادی و توزیع بیت المال است. حضرت امیر (علیه السلام) در تأکید بر ضرورت تقسیم برابر بیت المال چنین می گوید: «آیا مرا فرمان می دهید که پیروزی را طلب کنم به ستم کردن بر کسی که زمامدار او شده ام؟ به خدا سوگند چنین نکنم تا شب و روز از پی هم می آیند و در آسمان، ستاره ای از پس ستاره دیگر طلوع می کند. اگر این مال از خود من می بود، باز هم آن را به تساوی به میانشان تقسیم می کردم. پس چگونه چنین نکنم، درحالی که مال، از آن خداوند است. سپس فرمود: بخشیدن مال به کسی که حق او نباشد، تبذیر و اسراف است...».
زمینه دیگری که اهمیت برابری را در عدالت نشان می دهد، زمینه اخلاقی عدالت است. از این نکته، به عنوان میزان قرار دادن خود در ارتباط با دیگران سخن گفته شده است. به عبارت دیگر، زمینه اخلاقی عدالت ایجاب می کند که فرد، خود را شاخص قرار دهد و آنچه را برای خود می خواهد یا نمی خواهد، برای دیگران نیز چنان کند. این امر به نوعی برابری میان خود و دیگران ناظر است و لازمه عدالت ورزی است. در این مورد، حضرت امیر (علیه السلام) در نامه خود، خطاب به فرزندش امام حسن (علیه السلام) چنین می گوید: «ای فرزند! خود را در آنچه میان تو و دیگران است، ترازویی قرار ده. پس برای دیگران، دوست بدار آنچه برای خود دوست می داری و برای دیگران مخواه آنچه برای خود نمی خواهی و به کسی ستم مکن، همانگونه که نمی خواهی بر تو ستم کنند. به دیگران نیکی کن، همانگونه که می خواهی به تو نیکی کنند. آنچه از دیگران زشت می داری، از خود نیز زشت بدار. آنچه از مردم به تو می رسد و خشنودت می سازد، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد».
زمینه سومی که اهمیت برابری را در عدالت نشان می دهد، برابری افراد در مقابل حکومت و قانون است. حضرت امیر (علیه السلام) در این مورد، به محمد بن ابی بکر، به عنوان مسئول حکومت مصر چنین می نویسد: «با ایشان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشاده رو؛ و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».
سرانجام، زمینه چهارمی که آن نیز به نحوی اهمیت برابری یا دست کم، ضرورت رفع نابرابری اجحاف آمیز را در عدالت مورد توجه قرار می دهد، این آموزه اسلامی است که حق فقیران در اموال ثروتمندان قرار دارد. حضرت امیر (علیه السلام) در این مورد می فرماید: خداوند سبحان روزی فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته است. پس هیچ فقیری گرسنه نماند مگر آنکه توانگری حق او را بازداشته است و خدای تعالی توانگران را بدین سبب بازخواست کند».
در این سخن، آشکارا به این نکته اشاره شده است که ثروتمندی ثروتمندان با بازداشتن فقیران از دست یازیدن به حقشان فراهم آمده است. از این رو ثروت متورم، حقی را در خود پنهان داشته است و باید آن را به جای خود بازگرداند. اما علاوه بر این که برابری، یکی از عناصر اساسی عدالت است، نابرابری نیز در موارد معین، چون عنصری از عدالت محسوب می گردد. آشکار است که این موارد نمی تواند از قبیل مواردی باشد که در آنها برابری یا گرایش به سوی برابری مطلوب است و در بالا ذکر گردید.
یکی از بارزترین موارد نابرابری که با عدالت سازگار و بلکه عین عدالت است، نابرابری ناشی از تلاش و کوشش متفاوت میان افراد است. چنان که پیش از این ذکر شد، در این جا نیز معیار حق مطرح است اما حق افراد، یکسان نیست بلکه متفاوت است. دسترنج متفاوت در نتیجه تلاش و کوشش متفاوت لازمه عدالت است. در این مورد، در قرآن چنین آمده است: «و زنهار، آنچه را خداوند به [سبب] آن، بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده آرزو مکنید. برای مردان از آنچه [به اختیارا کسب کرده اند بهره ای است و برای زنان [نیز] از آنچه به اختیار کسب کرده اند بهره ای است». موارد دیگری نیز برای نابرابری وجود دارد که ملازم با عدالت است، مانند تفاوت ناشی از میراث مال حلال و تفاوت هایی که ناظر به کارکردهای مختلف اجتماعی است.
علاوه بر عرصه های اقتصادی، سیاسی و اخلاقی، در عرصه کیفری نیز عدالت با عناصر خود مطرح است. عنصر برابری، چنان که به اشاره بیان گردید حاکی از آن است که همه افراد در مقابل قانون برابرند. عنصر نابرابری نیز به صورت تناسب آشکار میگردد؛ شامل تناسب مجازات با جرم و تناسب مجازات با موقعیت، شرایط و ویژگی های خاص مجرم. تناسب مجازات با جرم در عین حال، متضمن آن است که جرم موجب آن نگردد که مجرم از سایر حقوق خود نیز محروم شود. در این مورد، سخن حضرت امیر (علیه السلام) در انتقاد به خوارج قابل توجه است: «شمشیرهای خود را بر دوش نهاده، بر سر بیگناه و گناهکار فرود می آورید و گناهکار و بی گناه را با هم در می آمیزید. و خود می دانید که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را که مرتکب زنای محصنه شده بود، سنگسار نمود، سپس بر او نماز کرد و میراثش را به کسانش داد. قاتل را کشت و میراثش را به کسانش داد. دست دزد برید و زناکار غیر محصن را تازیانه زد ولی سهمی را که از غنایم نصیبشان می شد، به آنان پرداخت و رخصت داد که با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسول الله آنان را به سبب گناهی که مرتکب شده بودند، مؤاخذه کرد و حد خدا را بر ایشان جاری ساخت ولی از سهمی که اسلام برایشان معین کرده بود منعشان ننمود و نامشان را از میان مسلمانان نزدود».
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص222-218، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}