هنرهایی که بعدا هنرهای زیبا (fine arts) نامیده شدند، حتی یک گروه مشخص و معینی را نیز تشکیل نمی دادند. آنها هنر را به هنرهای زیبا و صنایع دستی تقسیم نکردند. تصور آنها این بود که همه هنرها می توانند جزو هنرهای زیبا باشند. و این امری مسلم است که صنعتگر ( Onuuoopy , demiourgos ) در هر هنری می تواند کمال را کسب کند و به یک استاد (architekton) تبدیل شود. رویکرد یونانیان به کسانی که به هنر می پرداختند، رویکردی پیچیده بود. هنرمندان به خاطر دانشی که داشتند انسان‌هایی ارزشمند بودند، ولی همزمان به خاطر این امر که کارشان همردیف با کار یک کارگر ماهر بود و برایشان وسیله معیشت را فراهم می آورد، خوار شمرده می شدند. این حقیقت که کار آنها مستلزم دانش بود، موجب شد که یونانیان به مهارت‌ها و هنرهای دستی ارزش زیادی قائل باشند، در حالی که زحمت و سختی موجود در هنر موجب میشد که به آن بهای کمی داده شود. این نگرش پیش از این در دوره‌هایی که فلسفه غلبه داشت گسترش یافته بود که فلاسفه آن را پذیرفته و حفظ کردند.
 
به عقیده یونانیان، طبیعی ترین تقسیم هنر براساس اینکه مستلزم تلاش و کوشش فیزیکی باشد یا نه، تقسیم آن به هنر آزاد و برده وار (غیرآزاد) است. هنرهای آزاد که مستلزم رنج و زحمت نبودند، بسیار مورد تقدیر واقع می شدند. منظور از «Fine» در Fine arts به گونه ای بود که برخی از هنرها را به عنوان هنرهای آزاد (مانند موسیقی) و برخی دیگر را به عنوان هنرهای بردهوار یا غیرآزاد (مانند معماری و مجسمه سازی) طبقه بندی کردند. نقاشی در ابتدا در طبقه هنرهای غیرآزاد جای گرفت؛ اما با گذشت زمان به طبقهای بالاتر ارتقاء یافت.
 
زمانی که یونانیان با «هنر» به طور کلی و اجمالی مواجهه پیدا کردند، از هر هنری، تلقی محدودی داشتند. همانگونه که پیشتر ذکر شد، آنها هنر فلوت زنی را از هنر کیتارا زدن مجزا میدانستند و به ندرت این دو را در یکجا و به معنای موسیقی به کار می بردند. همچنین آنها مجسمه سازی حاصل از کنده کاری در روی سنگ را با مجسمه سازی از نوع قالبگیری برنز یکی نمیدانستند. هرگاه مواد، ابزار و روشهای متفاوت به کار می رفت، و یا اثر توسط افراد مختلف اجرا میشد، یونانیان آثار تولیدی را محصول هنرهای متفاوت میدانستند. به همین ترتیب تراژدی، کمدی، حماسه و مستانه سرایی (سروده و رقص هایی در ستایش دیونوسیوس) به عنوان انواع مجزایی از فعالیت خلاقانه دانسته می شدند و تنها هر از گاهی، تحت عنوان شعر کنار هم می آمدند. چنین مفاهیمی به عنوان موسیقی یا مجسمه سازی به ندرت به کار گرفته می شدند. آنها با مفاهیم جامع و گسترده ای همچون، هنر و تخنه را به کار می بردند و یا مفاهیم بسیار محدودتری همچون هنر فلوت زنی، هنر کیتارا زدن، کنده کاری سنگ و قالب ریزی برنزی را. یونانیان به طور تناقض آمیزی در حالی که اشعار و مجسمه‌های بزرگی را پدید آوردند، اما با این پیش فرض‌های رایج زیباشناختی در میان یونانیان خلاقانه را پوشش دهد.
 
واژگان یونانی ممکن است ما را به بیراهه کشاند، زیرا همان واژه‌ها نظیر شعر، موسیقی، معماری در دوره ما نیز به کار می رود، اما منظور یونانیان در آن دوره چیزی متفاوت بود. برای مثال، Poiesis ( otnot ) که از واژه Poiein ( rolet ) به معنای ساختن است اساسأ به هر نوعی از تولید دلالت دارد، و Poietes ( omrp ) که به معنای هر نوعی از تولیدکننده و پدیدآور است تنها به پدیدآورنده شعر (شاعر) دلالت نمیکند. مقیدسازی و محدود کردن مفهوم و مصداق این اصطلاح بعدأ آغاز شد. Musike ( Mooolin ) که مشتق از Muses بود، به هر فعالیتی که توسط موزها (الاهگان هنر) مورد تشویق و حمایت قرار می گرفت، دلالت میکرد، و نه فقط به هنر مبتنی بر صدا و صوت. اصطلاح Mousikos ( Mooolkor ) برای آدم فرهیخته به کار میرفت. pxuTEKrov (Architekton) در یک مفهوم کلی به معنای «سرکارگر ارشد» و (Architektonike) به معنای «هنر بزرگ هدایت شده است. واژه‌هایی که بر مفاهیمی همچون «تولید»، «تحصیل و فرهیختگی» و «هنر بزرگ هدایت شده» دلالت میکردند، تنها در گذر زمان بود که محدود شده و به ترتیب به معنای شعر، موسیقی و معماری به کار رفتند.
 

[اندیشه‌ و هنر یونانی]

شکل گیری اندیشه‌های یونانی درباره هنر، مرتبط با هنرهایی بود که یونانیان به صورت بالفعل آنها را توسعه و گسترش داده بودند. این اندیشه‌ها به ویژه در دوره‌های پیشین، متفاوت از اندیشه‌های ما بود. آنها هیچ شعری برای خواندن (reading) نداشتند؛ بلکه اشعار فقط برای صحبت کردن و یا به عبارت دقیقتر، آواز خواندن (singing) بود. همچنین آنها به غیر از موسیقی وکال (Vocal) هیچ موسیقی سازی محضی را نمی شناختند. برخی از هنرهایی که امروزه کاملا مجزا هستند، توسط یونانیان به صورت تلفیقی و در کنار هم به کار گرفته شده بودند و بنابراین آنها به عنوان یک هنر یا دست کم به عنوان گروهی از هنرهای مرتبط به هم ارائه می شدند. در مورد تئاتر، موسیقی و رقص نیز اینگونه بود. به دلیل اینکه تراژدی همراه با آواز و پایکوبی به روی صحنه می آمد، بنابراین در چهارچوب نظام اندیشه یونانیان، به موسیقی و رقص از شعر (حماسی) نزدیکتر بود. اصطلاح «موسیقی» حتی زمانی که محدود و مقید شد تا به معنای هنر مرتبط با صوت باشد، هنوز شامل رقص نیز می شد. این امر موجب ظهور اندیشه‌هایی شد که برای ما متناقض به نظر می آیند، برای مثال گفته شده است که موسیقی از شعر برتر است زیرا از دو جهت (قوه شنوایی، قوه بینایی) تأثیرگذار است، در حالی که شعر تنها از لحاظ قوه شنوایی موثر واقع می‌شود. 
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص70-67، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392