افلاطون در دیدگاه‌هایش نسبتا منزوی به نظر می‌رسد. تلقی فراتجربی او از مفهوم زیبایی برای دوره کلاسیک که زیبایی ذاتی و درونی جهان را می‌ستود، ناشناخته بود. او به ویژه با سوفسطائیان علاقه‌مند به نسبی گرایی که هم عصر او بودند، مخالفت می‌کرد. افلاطون فیلسوف مابعدالطبیعه و روح باور بود، در حالی که آن‌ها طلایه‌دار روشنگری بودند. با وجود این، ویژگی و خصوصیت فرهنگ کلاسیک یونانی تنوع بود؛ این فرهنگ هم شامل رویکرد اخلاقی و هم شامل رویکرد زیباشناختی می‌شد؛ و به ایدئولوژی ایدئالیستی و ایدئولوژی روشنگری امکان رشد می‌داد. سوفسطائیان یک افراط ایدئولوژیکی را ارائه کردند و افلاطون نیز افراطی دیگر.
 
کتاب شناسی‌های دوران باستان چندین رساله درباره نظریه هنر نوشته ارسطو را در فهرست خود جای داده‌اند، درباره شاعران (On Poets) پرسش‌های هومری (Homeric Questions) درباره زیبایی (On Beauty) درباره موسیقی و پرسش‌هایی مرتبط با فن شعر(Questions Concerning Poetics). با وجود این، همه این‌ها به جز فن شعر از بین رفته است. حتی ممکن است این اثر نیز ناقص باشد. کتاب شناسی‌های قدیمی از دو کتاب سخن می‌گویند. در حالی که تنها یکی از این دو را می‌شناسیم که کتابی نسبتا کوچک است و جدا از یک مقدمه کلی، تنها شامل نظریه‌ای درباره تراژدی است.
 
علی رغم میراث ناقصی که در دست داریم، فن شعر ارسطو جایگاهی ویژه در تاریخ زیباشناسی دارد. این کهن‌ترین رساله از رساله‌های باقی مانده از دوران باستان است. رساله‌ای تخصصی که با مسائلی بسیار ویژه درباره طرح داستان و زبان شعر مرتبط است، اما شامل ملاحظات کلی درباره زیباشناسی نیز می‌باشد. احتمالا قصد بر این بوده که مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها در آن گرد آید و طرحی کلی از یک کتاب باشد که دیگر موجود نیست. فن شعر در طول زندگی خود ارسطو منتشر نشد.
 
جدای از فن شعر، ارسطو در آثاری که به موضوعات دیگر نیز اختصاص داده بود، درباره زیباشناسی اظهارنظر کرده است. بیشترین اظهارنظرها هم در کتاب سوم فن سخنوری است، که در آن مسائل مربوط به سبک مورد بحث واقع شده است، و هم در کتاب هشتم از علم سیاست (Politics)، ارسطو دیدگاه‌هایش را درباره موسیقی در فرآیندی تربیتی مطرح می‌سازد. کتاب‌های اول و سوم از کتاب علم سیاست، نیز به پرسش‌های زیباشناختی اشاره دارند. اظهارات او درباره زیبایی و هنر در کتاب فیزیک (Physics) و متافیزیک (Metaphsics) اغلب در جملاتی پراکنده است، اما بایستی دانست که این جملات پراهمیتند. در دو کتاب اخلاق (Ethics) ارسطو، به ویژه اخلاق ائودمی (Eudemian Ethics) او درباره تجربه زیباشناختی صحبت می‌کند.
 
در آثار زیباشناختی ارسطو مباحث جزئی خاص بر مباحث کلی فلسفی غلبه دارد. آن‌ها بیشتر از اینکه درباره زیبایی یا شعر به نحو کلی باشند، به تراژدی و موسیقی پرداخته‌اند. برخی از نظریه‌هایی که ارسطو تنها درباره تراژدی یا موزیک به کار برده است، بعدها ثابت شد حقایقی کلی‌اند که در کل هنر می‌توانند به کار روند.
 

پیشگامان در مطالعات زیباشناختی

در مطالعات زیباشناختی پیشگامان ارسطو از طرفی فیلسوفان (گرگیاس، دموکریتوس و افلاطون) و از طرفی دیگر هنرمندان، (کسانی که قوانین کار هنری را براساس موضوع هنرشان تنظیم و تدوین کردند) بودند. اما پیش از او کسی زیباشناسی را این چنین نظام مند نکرده بود. به تعبیری کانتی، او بود که زیباشناسی را به مسیر امن دانش سوق داد. رشد و تکامل یک دانش جریانی مستمر است، و نام بردن از زمانی خاص به عنوان نقطه آغاز یک دانش کاری خطرناک. با این حال، می توان تاریخ زیباشناسی را به دو برهه یعنی «پیشا تاریخ» و «تاریخ» تقسیم کرد. ارسطو می‌تواند میان این دو برهه قرار گیرد زیرا او رشته‌ای نظام مند و بسامان را جایگزین تحقیقاتی کمابیش فاقد انسجام کرد.
 
نزدیک‌ترین و مهم‌ترین پیشگام و معلم ارسطو افلاطون بود، و این طبیعی است که تشابهاتی باید در عقاید و آراء آن‌ها وجود داشته باشد. حتی گفته شده است که زیباشناسی ارسطو چیزی غیر از زیباشناسی افلاطون نیست. اما این مطلب صحیح نمی‌باشد، زیرا ارسطو از چهارچوب متافیزیکی که اساس زیباشناسی افلاطون بود جدا شد. او اندیشه‌های زیباشناختی افلاطون را تا حدی بسامان و دگرگون ساخت و آن قسمت از اندیشه‌های افلاطون را که تنها به شکل اشاره، کنایه و طرح کلی بودند، بسط و گسترش داد.
 
ارسطو اندیشه‌های زیباشناختی‌اش را براساس شعر و هنر سرزمین و روزگار خویش بنا نهاد: در شعر آثار سوفوکلس و ائوریپیدس، در نقاشی آثار پولوگنوتوس (Polygnotus) و زئوکسیس Zeuxis)) را معیار و ملاک خود قرار داد. با این حال، مجسمه سازانی را که او بدان‌ها اغلب احترام می‌گذارد یعنی فیدیاس (Phidias) و پولوکلیتوس (Polyclitus) هر دو تا حدودی متعلق به نسلی قدیمی تر از نسل ارسطو بودند. این امر در مورد نقاشان بزرگی که او اغلب بدان‌ها ارج می‌نهاد و تراژدی نویسانی که فن شعرش را مبتنی بر آثار آن‌ها کرده بود، صادق بود. بنابراین، زیباشناسی ارسطو از هنر زمانه‌اش که پیش از او مورد قبول واقع شده بود، متاثر بود. این همان هنر و شعری بود که افلاطون نیز آن را می‌شناخت، اما رویکرد ارسطو به آن از رویکرد افلاطون متفاوت بود. درحالی که افلاطون هنر و شعر را به خاطر عدم تجانس با ایدئولوژی اش تقبیح می‌کرد، ارسطو زیباشناسی‌اش را با الگوی دیرینه و تثبیت شده سازگار نمود.
 

 مفهوم هنر

 مفهوم زیباشناختی در دوران باستان هم به معنای زیبایی و هم به معنای هنر بود. در حالی که افلاطون تقدم و اولویت را به مفهوم زیبایی داد، ارسطو بنابر عقیده تسلر، «در آغاز کتاب فن شعر مفهوم زیبایی را کنار می‌گذارد و مطالعه هنر را شروع می‌کند». حقیقت نسبتأ معین و آشکار هنر بیشتر از مفهوم مبهم زیبایی او را به خود جلب میکرد.
 
مفهوم هنر ارسطو - تخنه (techne) - مفهوم جدید و نویی نبود. گرچه او به این مفهوم معمولا رایج و متداول باور داشت، اما آن را به طور دقیق تعریف کرد. در وهله نخست هنر به عنوان یک فعالیت انسانی توصیف شد. ارسطو این اصل را اینگونه تنظیم و تدوین کرد: «از هنر چیزهایی ناشی می‌شود که فرم‌شان در روح قرار دارد» و «علت فاعلی‌اش در سازنده است نه در خودش». از این رو، آثار هنری «هم می‌توانند باشند و هم نباشند»، درحالی که آثار طبیعت ناشی از ضرورت هستند.
 
به عبارت دقیق‌تر، فعالیت‌های انسانی به سه بخش مختلف تقسیم می‌شوند؛ یعنی بررسی، کنش و تولید. هنر به عنوان تولید، هم از بررسی و هم از کنش به طور عمده متفاوت است، زیرا اثری را از خود به جای می‌گذارد. تصویر، محصول نقاشی است و مجسمه، محصول مجسمه سازی. به عبارت دقیق‌تر، هر هنری یک اثر است، اما هر اثری یک هنر نیست. بنابر صورت بندی ارسطو، اثر زمانی یک هنر است که براساس آگاهی و دانش باشد. بنابراین جنس هنر (genus) از جنس تولید و اثر است و فصل آن (differentia) دانش و قوانین کلی است. از آنجایی که این دانش از قوانین بهره می‌برد، لذا هنر می‌تواند به عنوان یک اثر آگاهانه تعریف شود. از این تعریف برمی‌آید هنری که صرفا بر استعداد، تجربه یا تمرین وابسته باشد، هنر نیست، زیرا فاقد قوانین و کاربرد آگاهانه ابزار برای رسیدن به هدف است.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص279-276، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392