نظریه فیلودموس درمورد موسیقی یونانی
واکنشها در برابر موسیقی نه تنها به حس شنوایی بلکه بر ایدههایی که با آنها ارتباط دارند، وابسته است.
اگر بر آن باشیم که اندیشههای فیلودموس را به زبان مدرن بیان کنیم، میگوییم که او تأثیر موسیقی را نتیجه تداعی ایدهها میدانست. واکنشها در برابر موسیقی نه تنها به حس شنوایی بلکه بر ایدههایی که با آنها ارتباط دارند، وابسته است. این ایدهها وابسته به عناصر فرعی مختلفی است که مهمترین آنها شعری است که همراه با موسیقی خوانده میشود. طراحان نظریه اخلاقی در موسیقی تأثیرات موسیقی را با تأثیرات شعری اشتباه گرفتند، با این تصور که تأثیرات برخاسته از اصوات هستند نه واژهها و اندیشهها بنیان گذاران موسیقی یونانی، مانند ترپاندر و تور تایوس (Tyrtacus) شاعر بودند تا موسیقیدان. به ویژه اینکه فیلودموس تأثیرات موسیقی مذهبی و سرمستی و جذبه حاصل از آن را نتیجه ایدهها و تداعیها میدانست. او فکر میکرد که سازهای پرسروصدایی که در مراسم به کار گرفته میشوند، به طور خاص سبب «ارتباط اندیشهها» میشوند.
فیلودموس نتیجه گرفت، زمانی که همه اینها را مورد ملاحظه قرار میدهیم، روشن می شود که موسیقی نه دارای کارکردهای اخلاقی است و نه میتواند داشته باشد، زیرا در این زمینه هیچ ویژگی خاصی را دارا نیست. موسیقی کارکرد متافیزیکی و معرفت شناسانه نیز ندارد، زیرا مثل غذا خوردن و نوشیدن، تنها کاری که میکند این است که لذت فراهم کند. موسیقی میتواند آرامش و لذت به بار آورد، و در بهترین حالت کار را آسانتر سازد، اما جدا از این مسئله امری تجملی است. موسیقی طور دیگری نمیتواند باشد، زیرا آن تنها یک تفریح و بازی با محتوایی صورت بندی شده است. بنابراین میبینیم که فیلودموس ماتریالیست و اپیکوری و افلاطون ایدئالیست همان گونه که نقاط اشتراک دارند، نقاط اختلاف نیز در دیدگاههای هنریشان موجود است.
جنبش اخلاقی به زودی توان خود را برای ادامه راه از دست داد. این جنبش درست از همان آغاز بر مزیتهای اخلاقی موسیقی تأکید کرده و ارزشهای زیباشناختی آن را انکار مینمود. بعدها جنبش مخالف، یعنی جنبشی که فیلودموس آن را راه انداخت، مساعی زیادی در رشد و تکامل زیباشناسی انجام داد، گرچه در گرماگرم مجادله، فیلودموس گاهی حتی به افراط نیز کشیده شد. دو مکتب فلسفی، یعنی اپیکوریان و شکاکان سرسپاری خود را به این جنبش جدید که تفسیری فایده گرا از موسیقی داشت، اعلام کردند، اما واکنش در برابر نظریه اتوس قدرت تاثیرگذاری موسیقی دائمی نبود. این نظریه در پایان دوره باستان دوباره جان گرفت، زمانی که بازگشتی کلی به اندیشههای دینی، روحانی و متافیزیکی آغاز شد.
اندیشه در برابر گوش
مورخین نظریه یونانی گرای موسیقی، در کنار این دو جنبش گروههای دیگری را نیز تشخیص دادند. آنها «قانونگرایان» (canonists) یعنی فیثاغورثیان، «هارمونی گرایان» (harmonists) یعنی ارسطوئیان، «اخلاقگرایان» ((ethicists یعنی پیروان دامون و افلاطون، و «فرم گرایان» (formalists) را در این فهرست قرار دادند. به عقیده این مورخین، نظریه یونانی موسیقی توسط گروههای مخالف دیگری نیز تقسیم میشد. در میان خود فیثاغورثیان دو گروه نیز وجود داشت، یکی به جنبه اخلاقی موسیقی و دیگری به معانی ریاضی آن تأکید میکرد.اما مجموعه مهمتری از پرسشهای متضاد درباره موسیقی وجود داشت، برای مثال آیا داوری ما درباره موسیقی مبتنی بر عقل است یا احساس و اینکه آیا مستلزم محاسبه است یا صرفا متعلق به زیبایی و تجربه لذت. قبلا در دوره کلاسیک فیثاغورثیان از دیدگاه نخست حمایت میکردند و مدعی بودند که موسیقی یک ویژگی عقلانی دارد، در حالی که سوفسطائیان با تأکید بر ویژگی غیر عقلانی، با آنها مخالفت مینمودند. عقل گرایان داوری موسیقی را ابژکتیو و عقل ستیزان سوبژکتیو میدانستند. در این مورد خاص، افلاطون با سوفسطائیان همراه و هم عقیده بود، و موسیقی را غیرعقلانی و سوبژکتیو میدانست.
هر دو دیدگاه در دوران یونانی گرایی باقی ماند اما به دیدگاه سومی پیوست که معتقد بود، پذیرش و قبول یک موسیقی بستگی به عقل یا احساس ندارد، بلکه به نقش پذیری قوه شنوایی وابسته است. این موضعی بود که آریستوکستوس در قبال رویکرد به نظریه اتوس داشت، موضعی که به نحله او ویژگی متمایزی بخشیده بود. عقیده رواقیون نیز همین بود. تمایز مهم در مفهوم نقش پذیری (impression) استفاده بهتر از این مفهوم را در زیباشناسی ممکن ساخت. مفهوم نقش پذیری قبلا توسط اسپئوسیپوس (speusippus) مطرح شده بود و توسط دیوگنس بابلی که رواقی بود، رشد و گسترش یافت. آنها نقش پذیری ها را از احساس لذت و رنجی که همراه با آنها و سوبژکتیو بود، متمایز کردند. افزون بر این، دو نوع نقش پذیری را مشخص نمودند اما وقتی که درباره موسیقی صحبت میکنیم باید دوباره بر این مطلب تأکید کنیم. نقش پذیری هایی نظیر داغی و سردی خودانگیخته هستند، در حالی که نقش پذیری هایی مثل هارمونی یا عدم هارمونی محصول یادگیری و آموزشند. موسیقی به این نقش پذیری های آموزشی بستگی دارد. موسیقی مبنایی حسی دارد و با این وجود عقلانی و ابژکتیو است و میتواند مورد مطالعه قرار گیرد.
تعجب آور است که نظریه اسپئوسیپوس و دیوگنس در میان یونانیان ظهور پیدا میکند، به ویژه اینکه بعد از افلاطون تمایزی دقیق میان ذهن و احساسات برقرار شده بود و او عقیده خود مبنی بر عقلانی بودن اندیشه و عقل گریزی انطباع حسی را بیان کرده بود. نظریه مذکور همان قدر که بدیع و نویدبخش بود، مناقشه آمیز نیز بود و موجب اعتراض فیلودموس شد. این اپیکوری که با اندیشههای مرسوم موافق بود، بایستی تمایزات دقیقی را که توسط رواقیون بیان شده بود نمیپذیرفت، اما پیش از هر چیز، عقلانی شدن موسیقی بود که مخالفت او را موجب شد. گفته شده است، مناقشه میان رواقیون که به تفسیر عقلانی موسیقی علاقه مند بودند، با اپیکوریان که به تفسیر غیرعقلانی موسیقی تمایل داشتند، «آخرین مجادله بزرگ در زیباشناسی باستان بود».
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص465-462، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}