تاریخ زیباشناسی دوران قدیم تقریبا شامل دورهای هزار ساله است و تاریخ پرفراز و نشیبی دارد. این دوره که پر از کشف ها و ایده‌های جدید بود، دوره های پرتنشی را به خود دید، اما دوره های رکودی را نیز که ویژگی اش تکرار اندیشه های مقبول بود، شاهد شد.
 
الف. دوره اول که در آن اندیشه زیباشناسی شکل می‌گیرد، از قرن پنجم پیش از میلاد در آتن آغاز می‌شود. در این دوره فیثاغورث، سوفسطائیان، سقراط و افلاطون مفاهیم عمده زیباشناسی و مبنای توسعه تکمیلی آن را بنا نهادند. مفاهیم مهم زیباشناختی در سراسر قرن چهارم تا آغاز قرن سوم بسط و تکامل یافت. نظریه هنر ارسطو در قرن چهارم و اولین نظریه های دوران یونانی گرایی یعنی موسیقی شناسی تئوفراستوس و آریستوکسنوس و فن شعر نئوپتلموس (Neoptolemus) در پایان قرن چهارم و آغاز قرن سوم پدید آمدند.
 
ب. قرن های سوم و دوم اکثرأ اندیشه های پیشین در دو قرن گذشته را منعکس می کرد. تا قرن اول پیش از میلاد در آتن مطالعه عمیق زیباشناسی آغاز نگشت. اندیشه های جدید هم در زیباشناسی عمومی و هم در نظریه های مفصل تر هنر تکامل یافت. برخی از راه حل های جدید و التقاطی را در رابطه با مسائل زیباشناختی، مکتب رواقی تحت نظر پانایتیوس و پوسیدونیوس، و آکادمی تحت نفوذ فیلون و آنتیوخوس اهل عسقلان (Ascalon) کشف کردند.
 
یونانیان و رومی ها دانش زیباشناسی را فرا گرفتند، دانشی که مکاتب آتنی معروف و پس از دو قرن اساتید بسیاری، هم در یونان و هم در روم خودشان را وقف آن کردند و موفقیت های چشمگیری را به دست آوردند: فیلودموس، شبه لانگینوس، هرموگنس و دیون در یونان؛ سیسرو، کوئینتیلیان، ویتروویوس، پلینی و سنکا در روم.
 
ج. تا قرن سوم پس از میلاد دوره دیگری وجود ندارد که در آن پیشرفت جدی ای وجود داشته باشد. بر دغدغه های متافیزیکی، جدیت تجربی و علمی تاکید نمی‌شد و در عوض بر آخرت اندیشی دینی تأکید می‌شد. دیگر، سازش هایی که متفکران التقاطی بین اندیشه های متفاوت برقرار می‌کردند، مورد توجه نبود، بلکه این زیباشناسی افراطی فلوطین بود که مورد توجه قرار گرفت. اما نمی‌توان گفت که این تحقق طرحی دراز مدت بوده است. برعکس، در طول پنج قرن، از ارسطو تا فلوطین هیچ نظام و سیستمی گسترش نیافت جز اینکه مطالعات مفصل تر و جزئی تر شد.
 

تعدد و گوناگونی زیباشناسی دوران قدیم

اگر مفهوم یونانی زیبایی و هنر را با مفاهیم زیباشناختی ممالک و دوره های دیگر مقایسه کنیم، به نظر می رسد که مفهومی یکپارچه و کلاسیک بود که از واقعیت و جهان قابل درک تقلید می‌کرد، بدون سمبل ها یا برگذشتن (transcendence) که در دوره ها و جاهای دیگر بر مفاهیم زیبایی و هنر حاکم بود. اما برخلاف این وحدت و یکپارچگی بنیادین، رویکردهای زیباشناختی قدما تنوع داشت و تفاوت چشمگیری از هم نشان می‌داد.
 
الف. زیباشناسی دوران قدیم فرم های خاص خودش را گسترش داد، اما فرم‌هایی را نیز به عاریت گرفت. فرهنگ یونانی اولیه از فرهنگ شرقی تأثیر پذیرفت. دیودوروس سیکولوس (Diodorus Siculus) می نویسد که مجسمه های یونانی از این لحاظ که به عنوان ( Karaoken , Kataskeue ) شناخته می شدند، شبیه مجسمه های مصری بودند. Kataskeue عبارت بود از ترکیب یک اثر هنری از اجزاء ، بر اساس قوانین و قواعد تعریف شده. بعدها یونانیان مفهوم هنر کلاسیک خاص خودشان را شکل دادند. اما اخذ و حفظ اندیشه های برگرفته، به مفهوم هنر نزد آن‌ها خصلتی دو وجهی بخشید.
 
ب. فرم های بیانگر و تفکر آمیز، یونانیان دو نوع هنر را از همدیگر متمایز کردند: برخی از هنرها را، مانند موسیقی، هنرهای بیانگر و برخی دیگر نظیر مجسمه سازی را به عنوان هنرهای تفکرآمیز می‌دانستند. در نظر آن‌ها تفاوت میان این دو نوع هنر تا آنجاست که آن‌ها نمی‌توانستند نظریه ای مشترک را بیابند که بتواند هر دوی آن‌ها را پوشش دهد. تنها بعدها بود که اندیشه ای را شکل دادند که بر مبنای آن هر هنری می توانست هم مصداق هنرهای بیانگر و هم مصداق هنرهای تفکرآمیز باشد و هر کدام از آن‌ها با استفاده از اصطلاحات استعاری نیچه هم دیونوسیوسی و هم آپولونی باشد.
 
ج. فرم های درسی و آیونی. یونانیان زمانی که دو نوع هنر متفاوت را به نام های دریسی و آیونی نامیدند، نشان دادند که این هنرها را با قبایل محلی مرتبط می دانند. تفاوت میان هنر دریسی و آیونی عمدتا در معماری آشکار می‌شود؛ این دو کلمه به دو نوع کانون و نسبت متفاوت اشاره می‌کرد که یکی عمیق تر و دیگری ظریف تر بود. اما همین دوگانگی در همه انواع هنر و فرهنگ یونانی وجود داشت. جنبه دریسی در زیباشناسی آن‌ها دارای گرایش های عینی بود، در حالی که جنبه آیونی گرایش های ذهنی را در خود می پروراند. این جامعه دریسی بود که اندازه را به عنوان معیار هنر خوب می‌دانست، در حالی که آیونیها معیار هنر خوب را در لذت مخاطب می جستند. دریسی ها قوانین را همچنان رعایت می‌کردند، اما آیونی ها به سرعت گرایش های امپرسیونیستی را گسترش می‌دادند. اولی بر تقارن و دومی بر خوش ریتمی متکی بود. اولی به سمت مطلق گرایی و عقل گرایی، دومی به سمت نسبی گرایی و تجربه باوری تمایل داشت. در ابتدا، این دیدگاه‌های متفاوت تمایلات متفاوت دو قوم را نشان می‌داد، اما به مرور زمان، تمایلات این دو قوم بخشی از فرهنگ کلی یونان شد و در کنار هم و به عنوان دو گونه مختلف از این فرهنگ ظهور پیدا کرد. این دو جریان، فرهنگ، هنر و زیباشناسی یونان را دوقطبی کرد.
 
د. فرم های یونانی و یونانی گرایی. دوگانگی گرایش یونانی و یونانی گرایی، ترتیب زمانی داشت، به طوری که گرایشات اولیه و بعدی قدما را در رابطه با زیبایی و هنر نشان می‌داد. هنر یونانی هنری کلاسیک بود در دقیق ترین تلقی از این واژه، در حالی که جریان «یونانی گرایی» تا حدودی از کلاسیسم جدا شده بود، و به سمت چیزی که می‌تواند باروک یا رمانتیسم خوانده شود، حرکت می‌کرد: به عبارت دیگر، به غنا و پویایی بیشتر یا به سمت احساسات و برین انگاری. زیباشناسی یونانی گرایی در این سمت وسو از هنر تبعیت می‌کرد اما بلافاصله از کلاسیسم یونانی خلاص نشد. در نتیجه، فرم های یونانی و یونانی گرایی در دوره آخر باستان در کنار هم ظاهر شدند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص698-678، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392