پنجاهمين سال خاموشي بنيانگذارشعر آزاد «نيما يوشيج»
پنجاهمين سال خاموشي بنيانگذارشعر آزاد «نيما يوشيج»
پنجاهمين سال خاموشي بنيانگذارشعر آزاد «نيما يوشيج»
نويسنده:اكبر رضي زاده
منبع:راسخون
منبع:راسخون
«آي آدمها که بر ساحل نشسته شاد وخندانيد / يک نفر در آب دارد مي سپارد جان / يک نفر دارد که دست و پاي دايم مي زند/ روي اين درياي تند وتيره وسنگين که مي دانيد..»
بريده اي از شعر زيباي «آي آدمها» ي نيما يوشيج ، حسن مطلع اين مقال قرار گرفت.
اين شعر آن قدر دلنشين وپرمفهوم است که اگر چندين مرتبه هم خوانده شود، باز هم لطافت و زيبايي خود را از دست نمي دهد.
«علي اسفندياري» متخلص به نيمايوشيج، دربيست ويکم آبان ماه 1315 قمري(مصادف با 1274 خورشيدي) دردهکده ي «يوش» از توابع نور استان مازندران متولد شد. پدرش ابراهيم خان، به کار کشاورزي و گله داري مشغول بود، غافل از اينکه پسرش روزي نه چندان دور، سکان ناو پر طمطراق شعر فارسي را در دست خواهد گرفت ومسير شعر ايران را تغييرداده وتعريف مدرن و نويني از شعر اين مرز و بوم ، ارائه خواهد کرد.
دوران کودکي علي در ميان چوپانان ودر دل طبيعت سرسبزشمال سپري شد .خواندن ونوشتن را در دهکده ي خويش آموخت.
دوازده سال داشت که با خانواده اش به تهران آمد. او پس از دوره ي دبيرستان ، براي ياد گرفتن زبان فرانسه به مدرسه «سن لوئي» رفت، ولي در درس چندان موفق نبود. تنها هنراو ورزش و خوب پريدن بود. اما سرانجام با راهنمايي و توجه استاد «نظام وفا» که يکي از شاعران خوب کشوربود، درتحصيل موفق شدو همين استاد بود که او را با شعر وشاعري آشناکرد.
وقتي که در تهران بود به چاي فروشي شاعر، حيدرکمالي مي رفت. در ان جا به سخنان «ملک الشعراي بهار» وشاعران ديگر گوش مي داد تا زمينه ي هنر خويش را فراهم آورد. او روحيه اي سرکش داشت ومثل گلهاي وحشي جنگل که به درد باغچه هاي خانه هاي شهر نمي خوردند ، چندان به اصول شعري پاي بند نبود. مي خواست آزاد باشد وهنري تازه بيآفريند، که آن هم احتياج به آگاهي وهوشياري داشت.
او همان طور که نظري به ادبيات غرب داشت، با ادبيات گذشته ي ما نيز پيوندي عميق داشت. هدف نيما ازشکستن وزنهاي عروضي فقط براي بهتر بيان کردن حرفهاي دل خود بود. اونه تنها با وزن مخالف نبود، بلکه مي گفت: شعر بدون وزن، مثل آدم بي استخوان است. وحتي شعرهاي خود را داراي وزن طبيعي مي دانست.
او معتقد بود که وزن نتيجه ي يک مصراع ويک بيت نيست، بلکه چند مصراع و چند بيت بايد مشترکاً وزن را به وجود بياورند. براساس اين وزن طبيعي، قافيه را گاه نزديک وگاه دور، در پايان هر مطلبي درشعر رعايت مي کرد. به ادامه ي شعر«آي آدمها» توجه کنيد: «...آن زمان که مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن/ آن زمان که پيش خود بيهوده پنداريد که گرفتستيد دست ناتواني را / تا توانايي بهتر را پديد آريد...»
نيما يوشيج در اوايل دست به قالبهاي گوناگون زد. شعرهاي اوليه- که درمجله از او به چاپ رسيد- چندان چشمگير نبود. او بيشتر به خاطر فرم وقالب تازه مورد اعتراض بسياري از اديبان قرار گرفت وشايد هر کس به جاي او بود به خاطر آن همه تهمت واعتراض کناره مي گرفت.
ولي نيما درخلوت خود، چه درتهران و چه د رطبيعت شمال، مشغول کار بود تا اينکه شعر «افسانه» او که تقديم به استاد خود نظام وفا کرده بود، در روزنامه «نوبهار» آن روز، به چاپ رسيد ونظر بعضي از شاعران را به خود جلب کرد. حتي شاعراني چون «ميرزاده عشقي» ، «ملک الشعراي بهار» و «شهريار» به تقليد از قالب افسانه ي او ، هر کدام شعرهايي ساختند. اين پروزي باعث شد که بعدها باجديت بيشتري دراين راه گام بردارد.
روي آوردن نيما به شعر آزاد، تنها در شکل آن نبود، بلکه به وسعت خيال نيز توجه داشت.
شاعراني چون نيما علاوه براين که به ادبيات غرب توجه داشتند، دنباله رو ادبيات گذشته ي ما نيزبودند. نيما خود به کساني که به افراط وانحطاط کشيده شده اندوبه غربزدگي مبتلا گشته اند، عقيده ندارد. دريکي از نامه هايش درباره ي شعر به کسي ازآنان مي نويسد.
«فقط وزن نيست که شعر را آزاد مي کند ، طرز کار هم شرط است...»
مهمترين ويژگيهاي سبک نيما، گستردگي واژه ها درشعر اوست. واژه هاي محلي وتازه درشعرنيما زياد به چشم مي خورد که با استفاده از اين نوع واژه ها ، شعر او رنگ محلي به خود گرفته است. مثل نام بعضي از کوههاي مازندران و نام بعضي درختان. وهمچنين ترکيب بعضي از واژه ها براي اولين بار درشعر نيما به کار رفته اند. مانند :«هيچستان»، «شباهنگام» ، «حيرت افزا» ، «شير آهنکوه» و...
اکثر اشعار نيما داراي درونمايه اجتماعي وسياسي بوده وبا فرم وساختار نو وبديع ارائه شده است. وقاطعانه مي توان گفت راهي جديد وپويا درشعر فارسي باز کرده است وبي دليل نيست که او را «پدر شعر نو» لقب داده اند.
سرانجام نيما يوشيج درشانزدهم دي ماه سال 1338 شمسي به دليل ابتلا به بيماري ذات الريه در تهران چشم از جهان هستي فرو بست، واکنون در آستانه ي پنجاهمين سال در گذشت بنيان گذار شعر آزاد ايران هستيم.
نيما بيش از سي وپنج اثر از خود باقي گذارده که حداقل چهار کتاب او مجموعه داستان است با عناوين: «مرقد آقا»، «آهو وپرنده ها »، «کندوهاي شکسته» ، « توکايي درقفس» وچهارده کتاب او در زمينه هاي «نقدهاي شعري ،مجموعه مقاله مجموعه نامه، سفرنامه و... » مي باشد وبقيه ي آثار او مجموعه شعرهاي کلاسيک (سنتي) واشعار نو (بدون قالب) ومنظومه ها مي باشد که ذکر نام آنها سخن را به درازا کشيده وباعث اطاله ي کلام مي گردد.
حسن ختام اين مقال را دست نوشته اي از نيما يوشيج قرار مي دهيم وچيزي مانند يک وصيت نامه که درمورخه ي دوشنبه 28 خردادماه 1335 نگاشته است، ومبين سعه ي صدر اوست:
«امشب فکر مي کردم با اين گذران کثيف که من داشته ام بزرگي که فقير و ذليل مي شود ، حقيقتاً جاي تحسراست. فکر مي کردم براي دکتر حسين مفتاح چيزي بنويسم که وصيت نامه ي من باشد به اين نحو که بعد از من هيچ کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد، به جز دکتر محمد معين. اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معين حق دارد در آثار من کنجکاوي کند. ضمناً دکتر ابوالقاسم جنتي عطائي وجلال آل احمد، با اوباشند به شرطي که هر دو با هم باشند. ولي هيچ يک از کساني که به پيروي از من شعر صادر فرموده اند! درکار نباشند. و دکتر محمد معين منشي صحيح علم ودانش است. کاغذ پاره هاي مرا باز کنيد، دکتر محمد معين که هنوز او را نديده ام مثل کسي است که او را ديده ام .اگر شرعاً مي توانم قيم براي ولد خود داشته باشم دکتر محمد معين قيم است ولو اينکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زماني هستيم که ممکن است همه ي اين اشخاص نامبرده ازهم بدشان بيايد وچقدر بي چاره است انسان !...»
/ج
بريده اي از شعر زيباي «آي آدمها» ي نيما يوشيج ، حسن مطلع اين مقال قرار گرفت.
اين شعر آن قدر دلنشين وپرمفهوم است که اگر چندين مرتبه هم خوانده شود، باز هم لطافت و زيبايي خود را از دست نمي دهد.
«علي اسفندياري» متخلص به نيمايوشيج، دربيست ويکم آبان ماه 1315 قمري(مصادف با 1274 خورشيدي) دردهکده ي «يوش» از توابع نور استان مازندران متولد شد. پدرش ابراهيم خان، به کار کشاورزي و گله داري مشغول بود، غافل از اينکه پسرش روزي نه چندان دور، سکان ناو پر طمطراق شعر فارسي را در دست خواهد گرفت ومسير شعر ايران را تغييرداده وتعريف مدرن و نويني از شعر اين مرز و بوم ، ارائه خواهد کرد.
دوران کودکي علي در ميان چوپانان ودر دل طبيعت سرسبزشمال سپري شد .خواندن ونوشتن را در دهکده ي خويش آموخت.
دوازده سال داشت که با خانواده اش به تهران آمد. او پس از دوره ي دبيرستان ، براي ياد گرفتن زبان فرانسه به مدرسه «سن لوئي» رفت، ولي در درس چندان موفق نبود. تنها هنراو ورزش و خوب پريدن بود. اما سرانجام با راهنمايي و توجه استاد «نظام وفا» که يکي از شاعران خوب کشوربود، درتحصيل موفق شدو همين استاد بود که او را با شعر وشاعري آشناکرد.
وقتي که در تهران بود به چاي فروشي شاعر، حيدرکمالي مي رفت. در ان جا به سخنان «ملک الشعراي بهار» وشاعران ديگر گوش مي داد تا زمينه ي هنر خويش را فراهم آورد. او روحيه اي سرکش داشت ومثل گلهاي وحشي جنگل که به درد باغچه هاي خانه هاي شهر نمي خوردند ، چندان به اصول شعري پاي بند نبود. مي خواست آزاد باشد وهنري تازه بيآفريند، که آن هم احتياج به آگاهي وهوشياري داشت.
او همان طور که نظري به ادبيات غرب داشت، با ادبيات گذشته ي ما نيز پيوندي عميق داشت. هدف نيما ازشکستن وزنهاي عروضي فقط براي بهتر بيان کردن حرفهاي دل خود بود. اونه تنها با وزن مخالف نبود، بلکه مي گفت: شعر بدون وزن، مثل آدم بي استخوان است. وحتي شعرهاي خود را داراي وزن طبيعي مي دانست.
او معتقد بود که وزن نتيجه ي يک مصراع ويک بيت نيست، بلکه چند مصراع و چند بيت بايد مشترکاً وزن را به وجود بياورند. براساس اين وزن طبيعي، قافيه را گاه نزديک وگاه دور، در پايان هر مطلبي درشعر رعايت مي کرد. به ادامه ي شعر«آي آدمها» توجه کنيد: «...آن زمان که مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن/ آن زمان که پيش خود بيهوده پنداريد که گرفتستيد دست ناتواني را / تا توانايي بهتر را پديد آريد...»
نيما يوشيج در اوايل دست به قالبهاي گوناگون زد. شعرهاي اوليه- که درمجله از او به چاپ رسيد- چندان چشمگير نبود. او بيشتر به خاطر فرم وقالب تازه مورد اعتراض بسياري از اديبان قرار گرفت وشايد هر کس به جاي او بود به خاطر آن همه تهمت واعتراض کناره مي گرفت.
ولي نيما درخلوت خود، چه درتهران و چه د رطبيعت شمال، مشغول کار بود تا اينکه شعر «افسانه» او که تقديم به استاد خود نظام وفا کرده بود، در روزنامه «نوبهار» آن روز، به چاپ رسيد ونظر بعضي از شاعران را به خود جلب کرد. حتي شاعراني چون «ميرزاده عشقي» ، «ملک الشعراي بهار» و «شهريار» به تقليد از قالب افسانه ي او ، هر کدام شعرهايي ساختند. اين پروزي باعث شد که بعدها باجديت بيشتري دراين راه گام بردارد.
روي آوردن نيما به شعر آزاد، تنها در شکل آن نبود، بلکه به وسعت خيال نيز توجه داشت.
شاعراني چون نيما علاوه براين که به ادبيات غرب توجه داشتند، دنباله رو ادبيات گذشته ي ما نيزبودند. نيما خود به کساني که به افراط وانحطاط کشيده شده اندوبه غربزدگي مبتلا گشته اند، عقيده ندارد. دريکي از نامه هايش درباره ي شعر به کسي ازآنان مي نويسد.
«فقط وزن نيست که شعر را آزاد مي کند ، طرز کار هم شرط است...»
مهمترين ويژگيهاي سبک نيما، گستردگي واژه ها درشعر اوست. واژه هاي محلي وتازه درشعرنيما زياد به چشم مي خورد که با استفاده از اين نوع واژه ها ، شعر او رنگ محلي به خود گرفته است. مثل نام بعضي از کوههاي مازندران و نام بعضي درختان. وهمچنين ترکيب بعضي از واژه ها براي اولين بار درشعر نيما به کار رفته اند. مانند :«هيچستان»، «شباهنگام» ، «حيرت افزا» ، «شير آهنکوه» و...
اکثر اشعار نيما داراي درونمايه اجتماعي وسياسي بوده وبا فرم وساختار نو وبديع ارائه شده است. وقاطعانه مي توان گفت راهي جديد وپويا درشعر فارسي باز کرده است وبي دليل نيست که او را «پدر شعر نو» لقب داده اند.
سرانجام نيما يوشيج درشانزدهم دي ماه سال 1338 شمسي به دليل ابتلا به بيماري ذات الريه در تهران چشم از جهان هستي فرو بست، واکنون در آستانه ي پنجاهمين سال در گذشت بنيان گذار شعر آزاد ايران هستيم.
نيما بيش از سي وپنج اثر از خود باقي گذارده که حداقل چهار کتاب او مجموعه داستان است با عناوين: «مرقد آقا»، «آهو وپرنده ها »، «کندوهاي شکسته» ، « توکايي درقفس» وچهارده کتاب او در زمينه هاي «نقدهاي شعري ،مجموعه مقاله مجموعه نامه، سفرنامه و... » مي باشد وبقيه ي آثار او مجموعه شعرهاي کلاسيک (سنتي) واشعار نو (بدون قالب) ومنظومه ها مي باشد که ذکر نام آنها سخن را به درازا کشيده وباعث اطاله ي کلام مي گردد.
حسن ختام اين مقال را دست نوشته اي از نيما يوشيج قرار مي دهيم وچيزي مانند يک وصيت نامه که درمورخه ي دوشنبه 28 خردادماه 1335 نگاشته است، ومبين سعه ي صدر اوست:
«امشب فکر مي کردم با اين گذران کثيف که من داشته ام بزرگي که فقير و ذليل مي شود ، حقيقتاً جاي تحسراست. فکر مي کردم براي دکتر حسين مفتاح چيزي بنويسم که وصيت نامه ي من باشد به اين نحو که بعد از من هيچ کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد، به جز دکتر محمد معين. اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معين حق دارد در آثار من کنجکاوي کند. ضمناً دکتر ابوالقاسم جنتي عطائي وجلال آل احمد، با اوباشند به شرطي که هر دو با هم باشند. ولي هيچ يک از کساني که به پيروي از من شعر صادر فرموده اند! درکار نباشند. و دکتر محمد معين منشي صحيح علم ودانش است. کاغذ پاره هاي مرا باز کنيد، دکتر محمد معين که هنوز او را نديده ام مثل کسي است که او را ديده ام .اگر شرعاً مي توانم قيم براي ولد خود داشته باشم دکتر محمد معين قيم است ولو اينکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زماني هستيم که ممکن است همه ي اين اشخاص نامبرده ازهم بدشان بيايد وچقدر بي چاره است انسان !...»
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}