اي ز گل سوري دهنت غنچه نمايي

شاعر : اوحدي مراغه اي

وي بر سمن از سنبل تر غاليه سايياي ز گل سوري دهنت غنچه نمايي
در کوي تو هر جا که سري بيني و پاييميدان که: سر ما و نشان قدم تست
و امروز دگر باره بنا کرد سراييدوش اين دل من خانه‌ي عشق تو همي کند
کندر دل ما جز هوست نيست هواييبي‌واسطه روزي هوس ديدن ما کن
شک نيست که باشد سر اين رشته به جايييک روز به زلف تو در آويزم و رفتم
پنداشت که بتوان زدن اين پرده به تاييدي منکر ما را هوس پرده دري بود
بر سينه نخوردست مگر تير بلاييآن کس که درين واقعه عذرم نپذيرد
از دوست کجا روي بپيچم به قفايي؟من گردن تسليم به شمشير سپردم
نيکي و بدي را چو پديدست جزاييزان تخم وفا بهره چه معني که نديديم
دل بر نتوان داشت ز ترکي به خطاييبرگشتنت، اي اوحدي، از يار خطا بود