رويم ز گريه بين چو گلين کاه زير آب

شاعر : خاقاني

از شرم روي توست رخ ماه زير آبرويم ز گريه بين چو گلين کاه زير آب
نه ماهيان کنند وطن گاه زير آبماهي تني و مي‌کني از اشک من گريز
ني مشک و مي شود آنگاه زير آبني ني توراست عذر که مشک و ميي بهم
خواهي به زير خاک بنه خواه زير آبتخم وفاست دانه‌ي دل چون به دست توس
کس ديد غرق سوخته به نگاه زير آبدر اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته
سوزد نهنگ را طپش آه زير ابدريا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
چون شد چراغ روز شبانگاه زير آبهمسايگان ز تف دلم برکنند شمع
هر گوش ماهيي شود آگاه زير ابگريم چنان که از دم درياي چشم من
از سنگ بشنوند علي‌الله زير آبآبم برفت و گر شنود سنگ آه من
در آب شد ز شرم تو صد راه زير آباي در آبدار جواني ز پيچ و خم
تو آب زير کاهي و من کاه زير آبحال من و تو از من و تو دور نيست زانک
کز دوست رازدارتر آن چاه زير آبخاقانيا به چاه فرو گوي راز دل