آن کز مي خواجگي است سرمست

شاعر : خاقاني

بر وي نزنند عاقلان دستآن کز مي خواجگي است سرمست
از پايه‌ي خود فرو فتد پستبي‌آنکه کسي فکند او را
جغدي است کز آشيان ما جستمرغي که تواش هماي خواني
بر کنگرده‌ي فساد بنشستاز پنجره‌ي صلاح برخاست
بر ما نتوان بدين بپيوستقلب سخن شکسته نامان
باري نامي درستمان هستگيرم که دلي درستمان نيست
تو سنگ زني و ما همه طستتو طعنه زني و ما همه کوه
هنگام جدل سخن فروبستخاقاني را اگر سفيهي
کالماس به زخم سرب بشکستاين هم ز عجايب خواص است