آن کز مي خواجگي است سرمست شاعر : خاقاني بر وي نزنند عاقلان دست آن کز مي خواجگي است سرمست از پايهي خود فرو فتد پست بيآنکه کسي فکند او را جغدي است کز آشيان ما جست مرغي که تواش هماي خواني بر کنگردهي فساد بنشست از پنجرهي صلاح برخاست بر ما نتوان بدين بپيوست قلب سخن شکسته نامان باري نامي درستمان هست گيرم که دلي درستمان نيست تو سنگ زني و ما همه طست تو طعنه زني و ما همه کوه هنگام جدل سخن فروبست خاقاني را اگر سفيهي کالماس به...