رفتم به راه صفت ديدم به کوي صفا شاعر : خاقاني چشم و چراغ مرا جائي ئشگرف و چه جا رفتم به راه صفت ديدم به کوي صفا جائي که هست برون از وهم ما و شما جائي که هست فزون از کل کون و مکان جانهاي خلق در او رسته به جاي گيا صحن سراچهي او صحراي عشق شده وز آه سوختگان عنبر بخار هوا از اشک دلشدگان گوهر نثار زمين بينندگان خيال از نور او به نوا دارندگان جمال از حسن او به حسد آمد رقيب و سبک در ره گرفت مرا رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقيب گفتم که هست...