درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا

درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا شاعر : خاقاني درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا اين همه اشک عاريه است اشک روان من کجا دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا او ز من خراب دل کرد چو گنج پي نهان بند روان گسسته‌ام انس روان من کجا يار ز من گسست و من بهر موافقت کنون گرم جگر شدم ز تب سرکه‌فشان من کجا گه گهي آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدي آن همه را رسيده بخش اي فلک آن من کجا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا
درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا
درد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا

شاعر : خاقاني

درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجادرد زده است جان من ميوه‌ي جان من کجا
اين همه اشک عاريه است اشک روان من کجادوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
من که خرابه اندرم گنج نهان من کجااو ز من خراب دل کرد چو گنج پي نهان
بند روان گسسته‌ام انس روان من کجايار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
گرم جگر شدم ز تب سرکه‌فشان من کجاگه گهي آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدي
آن همه را رسيده بخش اي فلک آن من کجاروز به روز بر فلک بخشش عافيت بود
ناله‌ي من نبست غم دادستان من کجاناله‌ي خاقاني اگر دادستان شد از فلک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما