سخن با او به موئي درنگيرد

شاعر : خاقاني

وفا از هيچ روئي در نگيردسخن با او به موئي درنگيرد
چه عذر آرم که موئي درنگيردزبانم موي شد ز آوردن عذر
که اين دم با چنوئي درنگيردغلامش خواستم بودن، دلم گفت
حديث مهرجوئي درنگيردچه جوئي مهر کين‌جوئي که با او
چراغ از هيچ روئي درنگيردبر آن رخ اعتمادش هست چندانک
که با او رنگ جوئي در نگيردازين رنگين سخن خاقانيا بس