تا من پي آن زلف سرافکنده همي دارم

شاعر : خاقاني

چون شمع گهي گريه و گه خنده همي دارمتا من پي آن زلف سرافکنده همي دارم
گه پاس خيالش را شب زنده همي دارمگه لوح وصالش را سربسته همي خوانم
تن خاک همي سازم جان بنده همي دارمسلطان جمال است او من بر در ايوانش
چون پسته دل از حسرت آکنده همي دارمتا کرد مرا بسته بادام دو چشم او
زين روي سر از خجلت افکنده همي دارمجان تحفه‌ي او کردم هم نيست سزاي او
اميد به الطافش آينده همي دارمبر حال گذشته‌ي ما هرگز نکني حسرت
گر خود به هلاک آيد فرخنده همي دارماز مصحف عشق او فال دل خاقاني