طاقتي کو که به سر منزل جانان برسم

شاعر : خاقاني

ناتوان مورم و خود کي به سليمان برسمطاقتي کو که به سر منزل جانان برسم
راه ننمود که بر چشمه‌ي حيوان برسمخضر لب تشنه در اين باديه سرگردان داشت
تا در دوست ندانم به چه عنوان برسمشب تار و ره دور و خطر مدعيان
من به دولت اگر از سيلي اخوان برسمعوض شکوه کنم شکر چو يوسف اظهار
اگر اين بار سلامت به گلستان برسمبلبلان خوبي صياد بيان خواهم کرد
طاقتي نيست که از ديده به مژگان برسمقطره‌ي اشکم و اما ز فراواني ضعف
خاقني راه چنان نيست که آسان برسمدر شهادتگه عشق است رسيدن مشکل