طاقتي کو که به سر منزل جانان برسم شاعر : خاقاني ناتوان مورم و خود کي به سليمان برسم طاقتي کو که به سر منزل جانان برسم راه ننمود که بر چشمهي حيوان برسم خضر لب تشنه در اين باديه سرگردان داشت تا در دوست ندانم به چه عنوان برسم شب تار و ره دور و خطر مدعيان من به دولت اگر از سيلي اخوان برسم عوض شکوه کنم شکر چو يوسف اظهار اگر اين بار سلامت به گلستان برسم بلبلان خوبي صياد بيان خواهم کرد طاقتي نيست که از ديده به مژگان برسم قطرهي اشکم و اما ز...