اي چشم پر خمارت دلها فگار کرده

شاعر : خاقاني

وي زلف مشک‌بارت جان‌ها شکار کردهاي چشم پر خمارت دلها فگار کرده
وز آه عاشقانت دريا بخار کردهاز روي همچو حورت صحرا چو خلد گشته
چاکر به انتظارت دو چشم چار کردهيک وعده در دو ماهم داده که مي‌بيايم
لب‌هاي شکرينت غم خوش‌گوار کردهمژگان پر ز کينت در غم فکنده دل را
هرگز که ديد کژدم بر شکل مار کردهزان زلف اژدهاوش نيشي زده چو کژدم
در پيچ عنبرينت آن را فسار کردهدل را کمند زلفت از من کشان ببرده
در زلف بي‌قرارت شب‌ها قرار کردهاز سينه و دو ديده رفت اين دل رميده
دو چشم نرگسين را خونابه بار کردهپشت در تو هر شب خاقاني از هوايت