اي چشم پر خمارت دلها فگار کرده شاعر : خاقاني وي زلف مشکبارت جانها شکار کرده اي چشم پر خمارت دلها فگار کرده وز آه عاشقانت دريا بخار کرده از روي همچو حورت صحرا چو خلد گشته چاکر به انتظارت دو چشم چار کرده يک وعده در دو ماهم داده که ميبيايم لبهاي شکرينت غم خوشگوار کرده مژگان پر ز کينت در غم فکنده دل را هرگز که ديد کژدم بر شکل مار کرده زان زلف اژدهاوش نيشي زده چو کژدم در پيچ عنبرينت آن را فسار کرده دل را کمند زلفت از من کشان ببرده ...