تبها کشم از هجر تو شبهاي جدائي
شاعر : خاقاني
تبها شودم بسته چو لبها بگشايي | | تبها کشم از هجر تو شبهاي جدائي | عمرم به کران رفت و ندانم تو که رايي | | با آنکه دل و جانم داني که تو را اند | گر در دلم آيد که در آغوش من آيي | | از غيرت عشق تو به دندان بگزم لب | انديشه در آن است که بر گفته نپايي | | گفتي ببرم جان تو، انديشه در اين نيست | انگشت مرا پيشه شد الماس ربايي | | شد ناخن من سفته ز بس کز سر مژگان | چون آب روان کرد سخنهاي هوايي | | خاقاني از انديشهي عشق تو در آفاق | |
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}