جفا پل بود، بر عاشق شکستي

شاعر : خاقاني

وفا گل بود، بر دشمن فشانديجفا پل بود، بر عاشق شکستي
برفتي خاک بر روزن فشانديچو خورشيد آمدي بر روزن دل
پياپي جرعه‌ها بر من فشانديلبالب جام با دو نان کشيد
هزاران دانه پيرامن فشانديمرا صد دام در هر سو نهادي
که گرد مشک بر سوسن فشانديتو را باد است در سر خاصه اکنون
سلاح مردمي از تن فشانديتو هم ناورد خاقاني نه‌اي ز آنک
مرا کشتي و پس دامن فشانديچه کردم کاستين بر من فشاندي