جفا پل بود، بر عاشق شکستي شاعر : خاقاني وفا گل بود، بر دشمن فشاندي جفا پل بود، بر عاشق شکستي برفتي خاک بر روزن فشاندي چو خورشيد آمدي بر روزن دل پياپي جرعهها بر من فشاندي لبالب جام با دو نان کشيد هزاران دانه پيرامن فشاندي مرا صد دام در هر سو نهادي که گرد مشک بر سوسن فشاندي تو را باد است در سر خاصه اکنون سلاح مردمي از تن فشاندي تو هم ناورد خاقاني نهاي ز آنک مرا کشتي و پس دامن فشاندي چه کردم کاستين بر من فشاندي ...