تو را افتد که با ما سر برآري

شاعر : خاقاني

کني افتادگان را خواستاريتو را افتد که با ما سر برآري
بدين گفتن چه حاجت؟ خود درآريمکن فرمان دشمن سر درآور
بها اينک، بياور هر چه داريبهاي بوسه جان خواهي و سهل است
اگرچه لاغر افتاد اين شکاريبه يک دل وقت را خرسند مي‌باش
اگر خو واکني از خامکاريبراي تو جهاني را بسوزم
که گر خويت خبر دارد نيارينهان از خوي خود درساز با من
اگر روزي حق ياران گزاريمکن حق‌هاي خاقاني فراموش