از عقد انجمش گهر افشان تازه کرد

شاعر : خاقاني

مانا که بهر تاختن مرکبان عقلاز عقد انجمش گهر افشان تازه کرد
يا عالمي ز لطف برآورد کردگارمهدي به عالم آمد و ميدان تازه کرد
دست کرم گشاد شه و پاي بخل بستوانگه در او معادن حيوان تازه کرد
قحط سخا ز کشور اميد برگرفتتا پيشگاه قصر شرف وان تازه کرد
شاهي که بهر کوهه‌ي زين‌هاي ختليانشگر خلق بهر عاطفه باران تازه کرد
خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتشماهي به چرخ تحفه ز دندان تازه کرد
خسرو بدار ملک جم ايوان تازه کردهم‌شيره‌ي ابد شد و پيمان تازه کرد
کيخسرو تهمتن بر زال سيستاندر هشت خلد مملکه بستان تازه کرد
اين کعبه را که سد سکندر حريم اوستدر ملک نيم روز شبستان تازه کرد
بهر ثبات ملک چنين کعبه‌ي جلالخضر خليل مرتبه بنيان تازه کرد
قصري که عرش کنگره‌ي اوست آسماناز بوقبيس حلم خود ارکان تازه کرد