مدد از ديده به باران چکنم؟ | | نيست در خاک بشر تخم کرم |
فتح باب از نم مژگان چکنم؟ | | شوره خاکي را کز تخم تهي است |
پر طاووس، مگس ران چکنم؟ | | جوهر حس بر هر خس چه برم؟ |
گرنه آبم خس الوان چکنم؟ | | چند نان ريزهي خوانهاي خسان |
شير از انگشت مزم، نان چکنم؟ | | بستهي غار اميدم چو خليل |
بر سر سوزن طفلان چکنم؟ | | همچو ماهي سر خويش از پي نان |
آب رو ريزد بر نان چکنم؟ | | گوئيم نان ز در سلطان جوي |
بوسه زن بر در سلطان چکنم؟ | | لب خويش از پي نان چون دو نان |
در سر کار دهن جان چکنم؟ | | همچو زنبور دکان قصاب |
عقل را سخرهي فرمان چکنم؟ | | پيش هر خس چو کرم فرمان يافت |
گل شکرهاي صفاهان چکنم؟ | | تب زده زهر اجل خورد و گذشت |
با چنين مملکه طغيان چکنم؟ | | تاج خرسنديم استغنا داد |
بر چنين مائده کفران چکنم؟ | | نعمتي بهتر از آزادي نيست |
خشک دارد سر پستان چکنم؟ | | مادر بخت فسرده رحم است |
چون نيابم نم نيسان چکنم؟ | | آب چون نار هم از پوست خورم |
چون جهان راست زمستان چکنم؟ | | از درون خانه کنم قوت چو نحل |
روح را طعمهي ارکان چکنم؟ | | سنگ بر شيشهي دل چون فکنم |
نوح را غرقهي طوفان چکنم؟ | | آتش اندر تن کشتي چه زنم |
در عريخانهي خذلان چکنم؟ | | شاه دل را که خرد بيدق اوست |
عقل را طفل دبستان چکنم؟ | | نيني آزادم ازين لوح دورنگ |
محو کرد آيت ايشان چکنم؟ | | چون رسيد آيت روز آيت شب |
دل از آنچ آيد شادان چکنم؟ | | طبع غمگين چکنم ز آنچه گذشت |
عيش ده روزه به زندان چکنم؟ | | هست نه شهر فلک زندانم |
دخل يک هفتهي دهقان چکنم؟ | | کم زنم هفت ده خاکي را |
ننگ خشک و تر کيهان چکنم؟ | | همتم بر کيهان خوردآب |
در دکان کوره و سندان چکنم؟ | | کاوهام پتک زنم بر سر ديو |
چون مرا آن نشد آسان چکنم؟ | | خادمانند و زنان دولتيار |
کاملم ميل به نقصان چکنم؟ | | دولت از خادم و زن چون طلبم |
شغل سگساري و دستان چه کنم؟ | | پيش تند استر ناقص چو شگال |
طعمه زين کاسهي گردان چکنم؟ | | چيست جز خاک در اين کاسهي چرخ |
گرد کام اين همه جولان چکنم؟ | | همه ناکامي دل کام من است |
با امل دست به پيمان چکنم؟ | | من به همت نه به آمال زيم |
بقم و نيل به دکان چکنم؟ | | عيسيم رنگ به معجز سازم |
هم سفرخانهي احزان چکنم؟ | | هم عراق آفت شروان چه کشم |
خيروان است شرف وان چکنم؟ | | گر شرف وان به مثل شروان نيست |
بيدل و يار به شروان چکنم؟ | | چون به شروان دل و ياريم نماند |
گل فرو ريخت گلستان چکنم؟ | | مه فرو رفت منازل چه برم |
برج بيکوکب رخشان چکنم؟ | | درج بيگوهر روشن به چه کار |
زحمت ساحل عمان چکنم؟ | | چو به دريا نه صدف ماند و نه در |
نقش مشکوي و شبستان چکنم؟ | | رفت شيرين ز شبستان وفا |
يمن و شام و خراسان چکنم؟ | | چون نه شعري نه سهيل است و نه مهر |
وصلت مهر سليمان چکنم؟ | | فرقت شهد مرا سوخت چو موم |
طلب چشمهي حيوان چکنم؟ | | چون منم گرگ گزيده ز فراق |
دل نفرمايد، درمان چکنم؟ | | آه و دردا که به شروان شدنم |
هست نان پاره فراوان چکنم؟ | | گرچه اينجام ز خاقان کبير |
ياد نان پارهي خاقان چکنم؟ | | آب شروان به دهان جون زدهام |
غربت اوليتر از اوطان چکنم؟ | | چون مرا در وطن آسايش نيست |
چون نيم جغد به ويران چکنم؟ | | دو سه ويرانه در اين شهر مراست |
نه سدير است و نه غمدان چکنم؟ | | آن همه يک دو سه دير غم دان |
چون سپردمش به يزدان چکنم؟ | | ليک نيم آدمي آنجاست مرا |
باز تسليم دگرسان چکنم؟ | | اولش کردم تسليم به حق |
لب به فرياد نفسران چکنم؟ | | غصه بندد نفس افغان چکنم؟ |
عمر در کار رصدبان چکنم؟ | | غم ز لب باج نفس ميگيرد |
دست ندهد، طلب آن چکنم؟ | | نامرادي است چو معلوم اميد |
چون نرانند به ديوان چکنم؟ | | مشرفان قدرم حسب مراد |
واگشادن همه نتوان چکنم؟ | | رشتهي جان مرا صد گره است |
نگشايند به دندان چکنم؟ | | دوستانم گره رشتهي جان |
چون نبينم سر و سامان چکنم؟ | | کار خود را ز فلک همچو فلک |
قد و رخسار فلکسان چکنم؟ | | از خم پشت و نقطهاي سرشک |
دفع اين افعي پيچان چکنم؟ | | فلک افعي زمرد سلب است |
زاستخوان بيهده خفتان چکنم؟ | | دور باش دهنش را چو کشف |
نسبت جور به دوران چکنم؟ | | ايمه دوران چو من آسيمهسر است |
دل ز چرخ اين همه نالان چکنم؟ | | چرخ چون چرخ زنان نالان است |
همچو شب سوخته دامان چکنم؟ | | چرخ را هر سحر از دود نفس |
چون شفق سرخ گريبان چکنم؟ | | خاک را هر شبي از خون جگر |
چون تيممگه عطشان چکنم؟ | | ز آتشين آه بن دريا را |
من تيمم به بيابان چکنم؟ | | هفت دريا گرو چشم من است |
زلهي همت ازين خوان چکنم؟ | | قوتم از خوان جهان خون دل است |
ديده از غم نمک افشان چکنم؟ | | چون بر اين خوان نمک بينمکي است |
گر نمک نيستم افغان چکنم؟ | | بر سر آتش از اين بينمکي |
ذم اهليت اخوان چکنم؟ | | چون به گيتي نه وفا ماند و نه اهل |
خضرم از خوان خضر خان چکنم؟ | | خوان گيتي همه قحط کرم است |
خواجه چنين باشد اين خوان چکنم؟ | | هر شبانگه پر و هر صبح تهي است |
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}