بترس از بد خلق خاقانيا

شاعر : خاقاني

وليکن ز بد ده امان خلق رابترس از بد خلق خاقانيا
ز غدري که طبع است آن خلق راوفا طبع گردان و ايمن مباش
که صدقي بود بر زبان خلق رادروغي مران بر زبان و مدان
قضائي که آيد نهان خلق رادر افعال خلق آشکارا شود
بدي کايد از آسمان خلق راهم از خلق سر بزرند از زمين
نکوئي فزون‌تر رسان خلق رابد خلق هرچت فزون‌تر رسد
به دل دشمن خويش دان خلق راهمه دوستي ورز با خلق ليک
که دگر کس نمي‌خورد غم ماما غم کس نخورده‌ايم مگر
ديگري نيز بشکرد غم ماما غم ديگران بسي خورديم
فلک توئي و زمين ما و ذره نامه‌ي مانظام دولت بهراميان رشيد الدين
که ذره سوي فلک مي‌فرستي اينت خطابه نامه خواستم ابرام داد عقلم گفت
بشاره داد چو دلاله‌ي عروس سباکبوتر حرم آمد ز کعبه‌ي سعدا
مبشر دم صبح آمد و بريد صباچو هدهدي که سحر خاست بر سليمان‌وار