دل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است

شاعر : سيف فرغاني

وز دست تو بسي چو مرا پاي در گل استدل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است
فرهاد جان سپرده و مجنون بي‌دل استشيرين تري ز ليلي و در کوي تو بسي
جز با تو دوستي نکند هر که عاقل استگر چه ز دوستي تو ديوانه گشته‌ام
شهد عقيق رنگ تو چون موم قابل استگر من به بوسه مهر نهم بر لبت رواست
روزي نمي‌خوهم که شبش در مقابل استدر روز وصلت از شب هجرم غم است و من
اشتر به ناله چون جرس از بار محمل استدل را مدام زاري از اندوه عشق تست
وقت وداع دوست شکر زهر قاتل استروز وصال يار اجل عمر باقي است
دل را چو با خيال تو پيوند حاصل استبيند تو را در آينه‌ي جان خويشتن
اين شاهباز را سخنش با جلاجل استهر جا حديث تست ز ما هم حکايتي است
محمول اين شتر چو جرس آهنين دل استمن چون دراي ناله کنانم ولي چه سود
اين نظم در سراسر اين بحر کامل استاشعار سيف گوهر درياي عشق تست