بپوش آن رخ و دلربايي مکن
شاعر : سيف فرغاني
دگر با کسي آشنايي مکن | | بپوش آن رخ و دلربايي مکن | به روي چو مه دلربايي مکن | | به چشم سيه خون مردم مريز | به هر مجلسي روشنايي مکن | | ز من پند بنيوش و ديگر چو شمع | دگر عزم رفتن چو آيي مکن | | مرو از بر ما و گر ميروي | به سگ روي نان مينمايي، مکن | | به امثال من بعد ازين التفات | نظر فتنهاي ميفزايي، مکن | | سخن آتشي ميفروزي، مگوي | تو نيز اي فلان، بيوفايي مکن | | مرا غمزهي تو به صد رمز گفت | به ديگر کس ار آن نمايي، مکن | | به چشمي که کردي به ما يک نظر | تو روشندلي تيرهرايي مکن | | چو شمع فلک نور از آن روي تافت | تو سلطان وقتي گدايي مکن | | گر او را خوهي ترک عالم بگوي | خلافي به طبع مرايي مکن | | محبت وفاق است مر دوست را | اگر عاشقي پارسايي مکن | | چو معشوق رند است و مي ميخورد | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}