چه خواهد کرد با شاهان ندانم

شاعر : سيف فرغاني

که با چون من گدايي عشقت اين کردچه خواهد کرد با شاهان ندانم
چو با او مهر ورزيديم کين کرداز اول مهرباني کرد و آنگاه
به رفتن آسمانها را زمين کردگدايي بر سر کويت نشسته
سر اندر زير پاي آورد و زين کردچو اسبان کره‌ي تند فلک را
چنان مردان توانند اين چنين کردز ما هرگز نيايد کار ايشان
نه شيطان را توان روح الامين کردنه صاحب طبع را عاشق توان ساخت
کليد دولت اندر آستين کردکسي کز غير تو دامن بيفشاند
نکويي خاتم خود را نگين کردتويي ختم نکويان و ز لعلت
همه آفاق پر در ثمين کردچو از تو سيف فرغاني سخن راند
که گل را نحل داند انگبين کردغمت را طبع او زينسان سخن ساخت