با حسن چو لطف يار کردي،

شاعر : سيف فرغاني

اي جان بنگر چه کار کردي؟!با حسن چو لطف يار کردي،
دي را به نفس بهار کرديدل را به سخن گشاد دادي
اي صدر بزرگوار کرديبا چاکر خرد خود بسي لطف،
فضلي که تو آشکار کرديچون شعر رهي نهان نماند
بازم تو اميدوار کردياز وصل بريده بود اميدم
در گردن روزگار کردياز نامه‌ي خود طويله‌ي در
از خامه پر از نگار کرديچون دست عروس نامه‌اي را
چون من زغني شکار کرديزين نامه که دام مرغ روح است
چشم املم چهار کردياز بهر جمال وصل خود باز
بر مزبله در نثار کرديزين چند لقب که حد من نيست