طاقت کجاست روي عرقناک ديده را؟

شاعر : صائب تبريزي

آرام نيست کشتي طوفان رسيده راطاقت کجاست روي عرقناک ديده را؟
معشوق در کنار بود پاک ديده رابي حسن نيست خلوت آيينه‌مشربان
در تنگناي گوشه‌ي دل آرميده راياد بهشت، حلقه‌ي بيرون در بود
يک داغ صد هزار شود داغديده راما را مبر به باغ که از سير لاله‌زار
در آتش است نعل، کمان کشيده رابا قد خم ز عمر اقامت طمع مدار
در خم قرار نيست شراب رسيده رازندان جان پاک بود تنگناي جسم
مي‌ديد کاش صائب در خون تپيده راشوخي که دارد از دل سنگين به کوه پشت