ديدن روي تو ظلم است و نديدن مشکل است

شاعر : صائب تبريزي

چيدن اين گل گناه است و نچيدن مشکل استديدن روي تو ظلم است و نديدن مشکل است
بوي يوسف را ز پيراهن شنيدن مشکل استهر چه جز معشوق باشد پرده‌ي بيگانگي است
بي‌نسيم شوق، پيراهن دريدن مشکل استغنچه را باد صبا از پوست مي‌آرد برون
بي هم‌آوازي نفس از دل کشيدن مشکل استماتم فرهاد کوه بيستون را سرمه داد
با چنين دلبستگي، از خود بريدن مشکل استهر سر موي ترا با زندگي پيوندهاست
نيست چون دندان، لب خود را گزيدن مشکل استدر جواني توبه کن تا از ندامت برخوري
از گل تعمير، پاي خود کشيدن مشکل استتا نگردد جذبه‌ي توفيق صائب دستگير