از يار ز ناسازي اغيار گذشتيم

شاعر : صائب تبريزي

از کثرت خار از گل بي خار گذشتيماز يار ز ناسازي اغيار گذشتيم
مخمور ز لعل لب دلدار گذشتيماين باده زياد از دهن ساغر ما بود
چون طوطي ازان آينه رخسار گذشتيمجايي که سخن سبز نگردد، نتوان گفت
چون سايه‌ي ابر از سر گلزار گذشتيمخاري نشد آزرده به زير قدم ما
مردانه ازين پرده‌ي پندار گذشتيماز خرقه‌ي تزوير نچيديم دکاني
از بس که ازين مرحله هموار گذشتيمشد دست دعا خار به زير قدم ما
از ديدن آن نرگس بيمار گذشتيمصائب چو گران بود به رنجور عيادت