تا دل من راه جانان بازيافت

شاعر : عطار

گوهري در پرده‌ي جان بازيافتتا دل من راه جانان بازيافت
خويش را گم کرد ره زان بازيافتدل که ره مي‌جست در وادي عشق
آنچه مقصود است آسان بازيافتهر که از دشوراي هستي برست
راه آن زلف پريشان بازيافتيک شبي درتاخت دل مست و خراب
زنده گشت و آب حيوان بازيافتچون به تاريکي زلفش راه برد
زير زلف دوست پنهان بازيافتآفتاب هر دو عالم آشکار
او نهان سر در گريبان بازيافتآنچه خلق از دامن آفاق جست
آنکه روي و زلف جانان بازيافتمي‌ندانم تا ز جان برخورد نيز
وانکه درويش ديد ايمان بازيافتهر که زلفش ديد کافر شد به حکم
کز ميان درد درمان بازيافتطالب درد است عطار اين زمان