اگر خورشيد خواهي سايه بگذار

شاعر : عطار

چو مادر هست شير دايه بگذاراگر خورشيد خواهي سايه بگذار
ز پس در تک زدن چون سايه بگذارچو با خورشيد هم‌تک مي‌توان شد
بده جان و حق همسايه بگذارچو همسايه است با جان تو جانان
زيانت سود کن سرمايه بگذارتو را سرمايه‌ي هستي بلايي است
نه‌اي آخر چو زن پيرايه بگذارچو مردان جوشن و شمشير برگير
خيال علم طشت و خايه بگذارفلک طشت است و اختر خايه در طشت
تو برتر رو فروتر پايه بگذارفروتر پايه‌ي تو عرش اعلاست
تو هم مردي شو و اين مايه بگذارفريد از مايه‌ي هستي جدا شد