تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم

شاعر : عطار

زخم زير پرده پنهان مي‌خورمتير عشقت بر دل و جان مي‌خورم
چون شکر زهر غمت زان مي‌خورمچون غم تو کيمياي شادي است
دردي دردت فراوان مي‌خورمچون ز درد توست درمان دلم
کين زمان صد بار چندان مي‌خورمچند گويم کز تو غم خوردم بسي
خون خود خندان و گريان مي‌خورمدر ميان پيرهن مانند شمع
خون دل سر در گريبان مي‌خورمتا نداند سر من تردامني
کز کف خضر آب حيوان مي‌خورمکي بود کاواز بردارم تمام
جام جم از دست جانان مي‌خورمدرنگر اي جان که در جشن وفا
خوش خوشي زنهار بر جان مي‌خورمخوش خوشم جان مي‌دهد تا لاجرم
بر اميد ذوق درمان مي‌خورمهر غمي کان هست بر عطار سخت