اي عشق تو قبلهي قبولم
شاعر : عطار
کرده غم تو ز جان ملولم | | اي عشق تو قبلهي قبولم | تا کرد چو ذرهي عجولم | | خورشيد رخت بتافت يک روز | تا خواست فکند در حلولم | | ميتافت پياپي و دمادم | بنمود جمال در افولم | | چون نيک نگاه کردم آن روز | بگريز که من نه از اصولم | | ميگفت به صد زبان که از من | در حال اگر کني قبولم | | کافر گردي علي الحقيقه | دل شيفتهتر ز بوهلولم | | اکنون من بي قرار از آن روز | در صحبت خود نديم غولم | | در گرد تو کي رسم که پيوست | من خفته کدام بوالفضولم | | آنجا که بزرگي تو باشد | ممکن بودي دمي وصولم | | اي کاش که بعد ازين همه عمر | زين پس من و سنت رسولم | | چه جاي حلوليان طاغي است | گر شرح دهي چنين فصولم | | عطار به ترک جان بگويد | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}