ما ز خرابات عشق مست الست آمديم

شاعر : عطار

نام بلي چون بريم چون همه مست آمديمما ز خرابات عشق مست الست آمديم
ما همه زان يک شراب مست الست آمديمپيش ز ما جان ما خورد شراب الست
ما همه زان جرعه‌ي دوست به دست آمديمخاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ريخت
ما ز پي نيستي عاشق هست آمديمساقي جام الست چون و سقيهم بگفت
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمديمدوست چهل بامداد در گل ما داشت دست
تا ز پي چل صباح جمله به شست آمديمشست درافکند يار بر سر درياي عشق
ما نه بدين تيره جاي بهر نشست آمديمخيز و دلا مست شو از مي قدسي از آنک
گفت شکست آوريد ما به شکست آمديمدوست چو جبار بود هيچ شکستي نداشت
گرچه ز تأثير جسم جوهر پست آمديمگوهر عطار يافت قدر و بلندي ز عشق