اي دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو

شاعر : عطار

عقل همه مقربان، بي خبر از وصال تواي دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
هجده هزار عالم است آينه‌ي جمال توجمله تويي به خود نگر جمله ببين که دايما
هرچه که هست در جهان هست همه مثال توتا دل طالبانت را از تو دلالتي بود
نيست مجال نکته‌اي در صفت کمال توجمله‌ي اهل ديده را از تو زبان ز کار شد
پشت خميده مي‌رود در غم گوشمال توچرخ رونده قرن‌ها بي سر و پاي در رهت
هر که دمي جلاب خورد از قدح جلال توتا ابدش نشان و نام از دو جهان بريده شد
زانکه وجود گم کند خلق در اتصال تومانده‌اند دور دور اهل دو کون از رهت
تا لب خشک عاشقان تر شود از زلال توخشک شديم بر زمين پرده ز روي برفکن
رد مکنش که در سخن هست زبانش لال توگرچه فريد در جهان هست فصيح‌تر کسي